کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مسلع
لغتنامه دهخدا
مسلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) دارای سلعة. (اقرب الموارد). کسی که او را سلعة و شکستگی سر عارض شده باشد. رجوع به سلعة شود.
-
مصلا
لغتنامه دهخدا
مصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) مصلی . نام جائی در شیراز که آرامگاه حافظ در آن است . رجوع به مصلی شود.
-
مصلا
لغتنامه دهخدا
مصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (ع اِ) مصلی . نمازگاه و جای نماز. (ناظم الاطباء). جای نماز. (غیاث ) مطلق جای نماز. (آنندراج ). مسجد. (ناظم الاطباء) : چون که اسلام مَنَت یاد آیداز مصلام به زنار کشی . عطار. || حصیر و بوریایی که بر آن نماز میخوانند.(ناظم الاطبا...
-
جستوجو در متن
-
postie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثلا
-
yeply
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثلا
-
pareiasauria
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثلا
-
tikitiki
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثلا
-
فیالمثل
واژگان مترادف و متضاد
درمثل، مثلاً
-
proverbially
دیکشنری انگلیسی به فارسی
proverbially، مثلا
-
allegorically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمثیل، مثلا
-
فی المثل
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] felmasal بهطور مثال؛ مثلاً.
-
for instance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برای مثال، مثلا
-
ترسیب
واژهنامه آزاد
نفوذ - مثلا نفوذ جوش در فلز
-
خفض التمثيل الدبلوماسي
دیکشنری عربی به فارسی
كاهش سطح نمايندگى سياسى (مثلا از سفير به كاردار)
-
جُل جُل زدن
لهجه و گویش تهرانی
جوش و حرکت بچه یا جوجه (مثلا به سمت غذا)