کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثقبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثقبة
لغتنامه دهخدا
مثقبة. [ م ُ ث َق ْ ق َب َ ] (ع ص ) یک دانه مروارید سفته . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مثقبه
لغتنامه دهخدا
مثقبه . [ م ِ ق َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) مِثقَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تاشرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف آخر بود به مثقبه اول به مطرقه . سوزنی (یادداشت ایضاً).با آلات و اسبابی مخصوص که فی المثل بمنزله ٔ مثقبه ٔ نجاری است . (المآثر و الاَّثار،...
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
مسغبة
لغتنامه دهخدا
مسغبة. [ م َ غ َ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) گرسنه شدن و جوع ، و گویند آن در صورتی است که باتعب و رنج همراه باشد. (از اقرب الموارد). سغب . گرسنگی . (دهار) (از منتهی الارب ). مجاعه . گرسنه شدن : أو اًطعام فی یوم ذی مسغبة. (قرآن 14/90).
-
مصغبة
لغتنامه دهخدا
مصغبة. [ م َ غ َ ب َ ] (ع اِ) گرسنگی . || حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مَسْغَبَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
گرسنگی و قحطی
-
جستوجو در متن
-
آتش افروز
لغتنامه دهخدا
آتش افروز. [ ت َ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) موقد و گیراننده و روشن کننده ٔ آتش : ظرافت آتش افروز جدایی است ادب آب حیات آشنایی است . ؟ || ظرفی سفالین بهیأت جمجمه ٔ آدمی که گویند از مخترعات جالینوس است و سوراخی تنگ دارد. و چون آن را درون آب فروبرند آب ...
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع ُ ] (ع اِ) شناخته . (منتهی الارب ). معروف . (اقرب الموارد). معروف و مشهور و شناخته . (ناظم الاطباء). || آنچه که در میان مردم معمول و متداول است . در مقابل شرع . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه بشناسند در شریعت و روا باشد کردن آن . (دهار). آنچه از...