کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثدس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مسدس
واژگان مترادف و متضاد
۱. ششضلعی، ششگوشه ۲. شش رکنی ۳. ششعنصری ≠ مخمس
-
مسدس
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) شش پهلو، شش ضلعی ، شش تایی .
-
مسدس
لغتنامه دهخدا
مسدس . [ م َ دَ ] (ع ق ) شش شش : جاؤوا مَسدَس َ؛ آمدند شش شش . (ناظم الاطباء).
-
مسدس
لغتنامه دهخدا
مسدس . [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی ازتسدیس . رجوع به تسدیس شود. || شش شده . دارای شش رکن . (از اقرب الموارد). شش پهلو. (غیاث ) (آنندراج ). شش کرانه . شش گوش . شش گوشه . || نزد محاسبان و مهندسان ، سطحی باشد که شش ضلع متساوی بدان محیط بود، و...
-
مسدس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mosaddas ۱. (ریاضی) ششگوشه؛ ششضلعی.۲. (صفت) (ادبی) در عروض، ویژگی بیت ششپایه.۳. (ادبی) مسمطی که در هر بند شش مصراع داشته باشد.۴. (صفت) [قدیمی] دارای شش رکن یا عضو.