کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مثاله
/ma(e)sāle/
معنی
۱. فضل؛ برتری.
۲. نیکویی حال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مثالَة] [قدیمی] ma(e)sāle ۱. فضل؛ برتری.۲. نیکویی حال.
-
مثاله
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ یا لِ) [ ع . مثالة ] (اِفا.) 1 - فضل . 2 - حسن حال .
-
مثاله
لغتنامه دهخدا
مثاله . [ م ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) فرمان پادشاهی و منشور. (غیاث ).
-
واژههای مشابه
-
مثالة
لغتنامه دهخدا
مثالة. [ م َ ل َ ] (ع مص )فاضل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). افضل و افزون و گرامی شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) فضل . (از اقرب الموارد). || حسن حال . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مثاله نویس
لغتنامه دهخدا
مثاله نویس . [ م ِ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ فرمان . آنکه فرمان نویسد. نویسنده ٔ منشور : علم چهل صبح را مکتبی آراسته روح مثاله نویس ، نوح خلیفه ٔ کتاب .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 46).
-
واژههای همآوا
-
مصالح
واژگان مترادف و متضاد
۱. صلاحدید، مصلحتها، منافع ۲. مواد اولیه(ساختمانسازی) ≠ مفاسد، مضار، مضرات
-
مسئله
فرهنگ فارسی معین
(مَ ئَ لَ یا لِ) [ ع . مسألة ] (اِ.) حاجت ، مطلب . ج . مسایل .
-
مسالح
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ج مسلحه ؛ جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند. 2 - جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند. 3 - گروه های مسلح . 4 - نگهبانان . 5 - جاهای دیده بانان .
-
مصالح
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مصلحت ؛ آن چه مایة سود و صلاح است . ؛ ~ ساختمانی آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود.
-
مصالح
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) سازش کننده .
-
مسالح
لغتنامه دهخدا
مسالح . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسلَحة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلحة شود.
-
مصالح
لغتنامه دهخدا
مصالح . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مصلحة. نیکیها. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). ج ِ مصلحت به معنی صلاح و خیر کار. آنچه موجب آسایش و سود باشد. (از یادداشت مؤلف ). عبدالواسع در شرح بوستان نوشته که مصالح به فتح لام مقلوب ما صلح است از قسم محاصل به...
-
مصالح
لغتنامه دهخدا
مصالح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آنکه مصالحه کند. مصالحه کننده . سازش کننده . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح حقوق ) آنکه مالی یا حقی را به دیگری صلح کند و واگذارد اعم از آنکه معوض باشد یا غیرمعوض . آنکه طرف ایجاد عقد صلح واقع گردد. کسی که مالی یا امری را ...