کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متکلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متکلم
/mote(a)kallem/
معنی
۱. کسی که سخن میگوید؛ تکلمکننده؛ گوینده؛ سخنگو.
۲. کسی که در علم کلام تبحر دارد؛ دانشمند علم کلام.
۳. از نامهای خداوند.
۴. [قدیمی] خطیب.
〈 متکلمِ معالغیر: (ادبی) در دستور زبان، اولشخص جمع.
〈 متکلمِ وحده: (ادبی) در دستور زبان، اولشخص مفرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خطیب، سخنگو، گوینده، ناطق
۲. عالم کلام، کلامی ≠ مستمع، شنونده
۳. فیلسوف، فسلفهدان
برابر فارسی
سخنگو
دیکشنری
speaker
-
جستوجوی دقیق
-
متکلم
واژگان مترادف و متضاد
۱. خطیب، سخنگو، گوینده، ناطق ۲. عالم کلام، کلامی ≠ مستمع، شنونده ۳. فیلسوف، فسلفهدان
-
متکلم
فرهنگ واژههای سره
سخنگو
-
متکلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَکلّم] mote(a)kallem ۱. کسی که سخن میگوید؛ تکلمکننده؛ گوینده؛ سخنگو.۲. کسی که در علم کلام تبحر دارد؛ دانشمند علم کلام.۳. از نامهای خداوند.۴. [قدیمی] خطیب.〈 متکلمِ معالغیر: (ادبی) در دستور زبان، اولشخص جمع.〈 متکلمِ وحده:...
-
متکلم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) سخن گوینده .
-
متکلم
لغتنامه دهخدا
متکلم . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] (ع اِ) جای سخن . یقال : ما اجد متکلماً؛ ای موضع کلام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
متکلم
لغتنامه دهخدا
متکلم . [م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخن گوینده و تکلم کننده . گوینده و سخن گو و سخن ران و سخن پرداز. (ناظم الاطباء). سخن گو. کلیم . گویا. ناطق . خطیب . گوینده . واعظ.ج ، متکلمین و متکلمون ...
-
متکلم
دیکشنری عربی به فارسی
گوينده , حرف زن , متکلم , سخن ران , سخنگو , ناطق , رءيس مجلس شورا , ادم ناطق
-
متکلم
دیکشنری فارسی به عربی
متکلم
-
واژههای مشابه
-
متکلم لقب
لغتنامه دهخدا
متکلم لقب . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) کسی که لقب و منصب متکلم دارد. عالمان علم کلام : متکلم لقبان این امت را بدین روی غلطی بزرگ افتاده است . (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 50).
-
حسن متکلم
لغتنامه دهخدا
حسن متکلم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) شاعر نیشابوری و شاگرد ملا ظفر هروی است . رساله یی در صنایع بدیعی بنام ملک غیاث الدین کرت ساخته . و «شاهد صادق » مرگ او را در 771 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 9 ص 246). وی مداح ابورضا، کمال الدول...
-
جستوجو در متن
-
scripturist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متکلم
-
theologi
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متکلم
-
حرف زن
دیکشنری فارسی به عربی
متکلم