کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متکرر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متکرر
/motakarrer/
معنی
تکراری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متکرر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motakarrer تکراری.
-
متکرر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دوبار کرده یا گفته شده . 2 - دو دله شونده ، مردد؛ ج . متکررین .
-
متکرر
لغتنامه دهخدا
متکرر. [ م ُ ت َ ک َرْ رَ ] (ع ص ) مُکَرَّر. رای مهمله . (از منتهی الارب ). مکرر. (آنندراج ). نام حرف «را». (ناظم الاطباء).و رجوع به مکرر شود. || برگردانیده . (از منتهی الارب ). برگردانیده و دوباره گرفته . (ناظم الاطباء). || دودله شونده . (آنندراج )....
-
متکرر
دیکشنری عربی به فارسی
تکرار شونده , زود زود , مکرر , رفت وامد زياد کردن در , تکرار کردن
-
جستوجو در متن
-
تکرار شونده
دیکشنری فارسی به عربی
متکرر
-
زود زود
دیکشنری فارسی به عربی
متکرر
-
رفت وامد زیاد کردن در
دیکشنری فارسی به عربی
متکرر
-
تکرار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تدرب عليه , جدد , متکرر
-
مکرر
دیکشنری فارسی به عربی
ابدي , خلود , متکرر , مستمر
-
عادة
لغتنامه دهخدا
عادة. [ دَ ] (ع اِ) خوی . (منتهی الارب ). آنچه جایگیر شود در نفوس از امور متکرر وپسندیده ٔ طبعهای سلیم . (اقرب الموارد). || (اصطلاح فقهی ) حیض . رجوع به عادت و ذات عادة شود.
-
تجربی
لغتنامه دهخدا
تجربی . [ ت َ رِ / رُ ] (ص نسبی ) آزمایشی . منسوب به تجربه . رجوع به تجربه شود. || (اصطلاح فلسفه ) قضایای تجربی ؛ قضایایی است که عقل بجهت احساس متکرر بدان حکم کند بی آنکه سبب آن را دریابد مانند آنکه سقمونیا مسهل صفراست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
اعاده شدن
لغتنامه دهخدا
اعاده شدن . [ اِ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دوباره به جای خود آمدن . (ناظم الاطباء). بازگردانده شدن : نشنیدنت ز عادت خود هیچ برنگشت هرچند مدعای ظهوری اعاده شد. ظهوری (از آنندراج ).- اعاده شده ؛ مکررشده . تکراریافته . مکرر یا اعادت کرده . و متکرر. (...
-
برگردانیده
لغتنامه دهخدا
برگردانیده . [ ب َ گ َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) برگشت داده . ردکرده . پس آورده . (فرهنگ فارسی معین ). متکرَّر. (از منتهی الارب ): مَسحور؛ برگردانیده شده از حق . عَکم ؛ برگردانیده شدن از زیارت کسی . (از منتهی الارب ). || واپس برده . بازپس برده . || پشت و...
-
حرف نایر
لغتنامه دهخدا
حرف نایر. [ ح َ ف ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوار است رمیدن و آتش را بهمین معنی نار خواندند که در التهاب مضطرب و رمنده باشد. و گویند امراءة نوار؛ زنی پارسا و ...