کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متکثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متکثر
/motakasser/
معنی
بسیار؛ متعدد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
متعدد، بسیار، پرشمار، افزون
دیکشنری
pluralistic
-
جستوجوی دقیق
-
متکثر
واژگان مترادف و متضاد
متعدد، بسیار، پرشمار، افزون
-
متکثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motakasser بسیار؛ متعدد.
-
متکثر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ ثِّ) [ ع . ] (اِفا.) بسیار شونده ، دارای کثرت .
-
متکثر
لغتنامه دهخدا
متکثر. [ م ُ ت َ ک َث ْ ث ِ ] (ع ص ) افزوده ومتزاید. (ناظم الاطباء). بسیار. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) : پس اگر چنین نیست ، و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگریست ، یک جوهر شش صفت متکثر باشد، متوحد و منفرد نباشد. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 65). و...
-
واژههای همآوا
-
متکسر
واژگان مترادف و متضاد
شکسته ≠ صحیح، سالم
-
متکسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motakasser شکسته.
-
متکسر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ سِّ) [ ع . ] (اِفا.) شکسته شونده .
-
متکسر
لغتنامه دهخدا
متکسر. [ م ُ ت َ ک َس ْ س ِ ] (ع ص ) شکننده و شکسته شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکسته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکسر شود.
-
جستوجو در متن
-
متکثرة
لغتنامه دهخدا
متکثرة. [ م ُ ت َ ک َث ْ ث ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث متکثر. بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واحد عرضی
لغتنامه دهخدا
واحدعرضی . [ ح ِ دِ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )در اصطلاح فلسفه ٔ قدیم واحد عرضی واحد مجازی است و بر دو قسم است یکی آنچه ظاهرالتکثر است مانند جنس واحد که جامع جمله ٔ انواع کثیره میباشد و مانند نوع واحد که جامع جمله ٔ اشخاص کثیره است و مانند شخص و...
-
واحد بالترکیب
لغتنامه دهخدا
واحد بالترکیب . [ ح ِ دِ بِت ْ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از امری است که متکثر بالفعل باشدو آن را واحد بالاجتماع نیز گویند و بدیهی است که وحدت آنها همان حالت و هیئت وحدانی اجتماعی است . و به طور کلی هر امری که به جهتی از جهات وحدت داشته باشد...
-
متجزی
لغتنامه دهخدا
متجزی . [ م ُ ت َ ج َزْ زی ] (ع ص ) (از «ج زء») پاره پاره گردیده . (آنندراج ). جزٔجزٔشده . (ناظم الاطباء). || پاره پاره گردنده . (فرهنگ فارسی معین ). || تجزیه شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این صنع بر این جوهر متجزی متکثر که جسم است به فرمان کسی افت...
-
واحد جوهری
لغتنامه دهخدا
واحد جوهری . [ ح ِ دِ ج َ / ج ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد حقیقی است که بر دو قسم میباشد یکی واحد جوهری بالوهم ، دیگر واحد جوهری بالفعل . واحد جوهری بالوهم عبارت از واحد عددی است که اصل عدد و مبداء آن است . واحد جوهری بالفعل عبارت از معنایی ا...