کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوهم
/motavahhem/
معنی
کسی که دچار وهموخیال شده باشد؛ گمانبرنده؛ خیالکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندیشناک، ترسیده
۲. خوفناک، وهمگین
۳. خیالاتی، خیالزده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوهم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندیشناک، ترسیده ۲. خوفناک، وهمگین ۳. خیالاتی، خیالزده
-
متوهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] motavahhem کسی که دچار وهموخیال شده باشد؛ گمانبرنده؛ خیالکننده.
-
متوهم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ هِّ) [ ع . ] (اِفا.) گمان برنده ، خیال کننده .
-
متوهم
لغتنامه دهخدا
متوهم . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) گمان برنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندیشنده و گمان برنده و خیال کننده . || ترسیده و ترسناک . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
متوهم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهمزده شدن، بهوهم افتادن، دچار وهم شدن ۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
-
واژههای همآوا
-
متوحم
لغتنامه دهخدا
متوحم . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) ستور گرم شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
ترسیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندیشناک بودن، براندیشیدن، متوهم شدن، وحشت کردن، هراسیدن، بیمناک شدن ۲. جا زدن، جاخالی کردن
-
اندیشناک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان ۲. اندیشمند، فکور، متفکر ۳. متوهم
-
گلیم گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند؛ گوش بستر.
-
بیمناک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترسو، ترسیده، متوحش، مرعوب، مستوحش، وحشتزده، هراسان ≠ جسور ۲. ترسناک، ترسو، خوفناک، سهمناک، هولناک ۳. اندیشناک، متوهم
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) شاهینی . آخرین از امرای بنوشاهین بطیحه بن حسن بن عمران . وی به سال 373 هَ . ق . بهمراهی مظفربن علی بن الحارب پس از قتل ابوالفرج بن عمران ، عم خویش در صغر سن به امارت رسید و زمام اختیارمظفر بود و او از هرکس که اندی...
-
وُجُوهِ
فرهنگ واژگان قرآن
چهره ها (وجه هر چيزي به معناي ناحيهاي از آن چيز است که با آن با غير روبرو ميشود و ارتباطي با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمي سطح بيرون آن است ، و وجه انسان نيم پيشين سر و صورتش ميباشد ، يعني آن طرفي که با آن با مردم روبرو ميشود ، و وجه خدا چيزي است ک...