کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متولی
/mote(a)valli/
معنی
۱. کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده؛ سرپرست؛ کارگردان.
۲. سرپرست املاک موقوفه.
۳. جانشین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مدیر اماکنمتبرکه، مدیر موقوفه
۲. سرپرست، کارگزار، متصدی
۳. سردمدار
برابر فارسی
دست اندرکار، سرپرست
دیکشنری
caretaker, churchwarden, custodian, guardian, keeper, trustee
-
جستوجوی دقیق
-
متولی
واژگان مترادف و متضاد
۱. مدیر اماکنمتبرکه، مدیر موقوفه ۲. سرپرست، کارگزار، متصدی ۳. سردمدار
-
متولی
فرهنگ واژههای سره
دست اندرکار، سرپرست
-
متولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَولّی] mote(a)valli ۱. کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده؛ سرپرست؛ کارگردان.۲. سرپرست املاک موقوفه.۳. جانشین.
-
متولی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ لّ) [ ع . ] (اِفا.) سرپرست ، مباشر، سرپرست املاک موقوفه .
-
متولی
لغتنامه دهخدا
متولی . [ م ُ ت َ وَل ْ لی ] (اِخ ) ابوسعد عبدالرحمن بن مأمون نیشابوری (426 - 478 هَ . ق .) مردی فقیه و عالم به اصول بود. در نیشابور متولد شد و به مرو علم آموخت و در مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد به تدریس پرداخت و در همانجا نیز درگذشت . او راست : تتمةالابا...
-
متولی
لغتنامه دهخدا
متولی . [ م ُ ت َ وَل ْ لی ] (ع ص ) دوستی دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). دوست و دوستی دارنده با کسی . (ناظم الاطباء). || کار پذیرنده . (دهار). کسی که کاری به خود گیرد و به کار کسی اقدام نماید و امری را به گردن گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بر...
-
متولی
دیکشنری فارسی به عربی
حامي
-
واژههای مشابه
-
متولی چیره زبان
لغتنامه دهخدا
متولی چیره زبان . [ م ُ ت َ وَل ْلی ی ِ رَ / رِ زَ ] (اِخ ) کنایه از کوکب عطارد است .(برهان ) (آنندراج ). ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
حامي
دیکشنری عربی به فارسی
سرايدار , نگهبان , متولي
-
trustee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وکیل، متولی، امانت دار، تولیت کردن
-
trustees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتماد به نفس، متولی، امانت دار
-
حق التولیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقّالتَّولیَّة] haqqotto[w]liye مبلغی که متولی موقوفهای از درآمد آن برداشت میکند.
-
کارگزار
واژگان مترادف و متضاد
پیشکار، عامل، مامور، مباشر، متولی، ناظر، وکیل