کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوفیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوفیات
/mote(a)vaffiyāt/
معنی
= متوفی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوفیات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوفیات] mote(a)vaffiyāt = متوفی
-
متوفیات
لغتنامه دهخدا
متوفیات . [ م ُ ت َ وَف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء).
-
متوفیات
دیکشنری فارسی به عربی
فناء
-
جستوجو در متن
-
mortality
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ و میر، مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات
-
mortalities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ و میر، مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات
-
فناء
دیکشنری عربی به فارسی
حياط (محوطه محصور) , ميرش , مرگ ومير , متوفيات , بشريت
-
necrologies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقط جنین، امار متوفیات، ثبت اموات، اگهی فوت
-
necrology
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقط جنین، امار متوفیات، ثبت اموات، اگهی فوت
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) فضل بن محمد فارمدی . یکی از شیوخ طریقت صوفیه . مولد او قریه ٔ فارمد طوس به سال 402 هَ . ق . بود و پس از براعت در علوم ظاهر قدم در طریق طریقت نهاد و درک صحبت شیخ ابوسعید ابوالخیر و ابوالقاسم گرگانی طوسی کرد و استاد وی در تذکی...
-
متوفی
لغتنامه دهخدا
متوفی . [ م ُ ت َ وَف ْفا ] (ع ص ) وفات یافته شده . اسم مفعول از توفی که از باب تفعل است . (غیاث ) (آنندراج ). فوت شده و میرانده شده . مرحوم و مغفور و مرده و فوت شده . (ناظم الاطباء). مرده . (فرهنگستان ). وفات یافته . فوت شده . مرده . درگذشته . ج ، م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوسعید اعرابی . از مشاهیر فضلای طبقه ٔ عرفا اصلش از بصره است و ساکن مکه ٔ معظمه بوده است در اواخر مائه ٔ سوم و اوایل مائه ٔ چهارم هجریه . بعلوم ظاهر و باطن معروف و مشهور گشت . جامی رحمه اﷲ او را در عداد طبقه ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نجید مکنی به ابوعمرو. وی از بزرگان عرفا و فضلای مائه ٔچهارم هجریه و از طبقه ٔ خامسه و نسبش بدین شرح است :ابوعمرو اسماعیل بن نجیدبن احمد السلمی و او جد شیخ ابوعبدالرحمن سلمی است از جانب مادری و از کبار اصحاب ابوعثمان حیری ا...
-
ژاپن
لغتنامه دهخدا
ژاپن . [ پ ُ ] (اِخ ) کشور امپراطوری ژاپن یا دائی نیپون که بمعنی مملکت شمس طالع است شامل چهار هزار جزیره ٔ خرد و بزرگ است که از شبه جزیره ٔ کامچاتکا تا سواحل جنوب شرقی چین امتداد داردو قریب به 382447 کیلومتر مربع سطح آن است . مهمترین جزایر ژاپن جزایر...