کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوسل
/mote(a)vassel/
معنی
۱. وسیلهجوینده.
۲. کسی که دست به دامن دیگری بیندازد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دستبهدامن، متشبث، مستعصم، ملتجی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوسل
واژگان مترادف و متضاد
دستبهدامن، متشبث، مستعصم، ملتجی
-
متوسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَوسّل] mote(a)vassel ۱. وسیلهجوینده.۲. کسی که دست به دامن دیگری بیندازد.
-
متوسل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ سِّ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که دست به دامان دیگری بزند، توسل جوینده .
-
متوسل
لغتنامه دهخدا
متوسل . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) نزدیکی جوینده به چیزی و به کاری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نزدیکی یابنده به چیزی و کننده ٔ کاری که بدان نزدیکی و تقرب و منزلت یابد. (از اقرب الموارد). دست به دامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و کسی را واسطه...
-
واژههای مشابه
-
متوسل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ملتجی شدن ۲. متشبث شدن، دستبهدامن شدن ۳. واسطه قرار دادن
-
متوسل شد
دیکشنری فارسی به عربی
استجدي
-
واژههای همآوا
-
متوصل
لغتنامه دهخدا
متوصل . [ م ُ ت َ وَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت از توصل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیوستگی جوینده .به لطف . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شایق به متحد گردیدن و پیوسته شدن . و رجوع به توصل شود. || متصل و متحد و پیوسته . || دارای علاقه و...
-
جستوجو در متن
-
دست به دامن ،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
متوسل،()شدن
-
زینهاری
واژگان مترادف و متضاد
پناهجو، پناهخواه، متوسل، ملتجی
-
مستعصم
واژگان مترادف و متضاد
پناهجو، پناهخواه، متوسل، ملتجی
-
متشبث
واژگان مترادف و متضاد
چنگزننده، رویآورنده، متوسل، تمسکجوینده
-
استعصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'sām متوسل شدن؛ پناه بردن.