کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوسط
/mote(a)vasset/
معنی
۱. نه خوب و نه بد، نه بلند و نه کوتاه؛ میانه.
۲. میانهگیر؛ میانهرو.
۳. آنکه به لحاظ اجتماعی در مرتبۀ میانه قرار دارد؛ دارای مرتبۀ اجتماعی میانه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. میانگین، میانه
۲. معتدل، میانهرو
۳. میانجی، میانگیر
برابر فارسی
میانه، میانگین
دیکشنری
average, fair , moderate, par, indifferent, mean, medial, mediocre, medium, middle, middling, passable, run-of-the-mill, so so, so-so
-
جستوجوی دقیق
-
average
متوسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] حاصل تقسیم مجموع چند عدد بر تعداد آنها میانگین حسابی arithmetic mean
-
متوسط
واژگان مترادف و متضاد
۱. میانگین، میانه ۲. معتدل، میانهرو ۳. میانجی، میانگیر
-
متوسط
فرهنگ واژههای سره
میانه، میانگین
-
متوسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متوَسّط] mote(a)vasset ۱. نه خوب و نه بد، نه بلند و نه کوتاه؛ میانه.۲. میانهگیر؛ میانهرو.۳. آنکه به لحاظ اجتماعی در مرتبۀ میانه قرار دارد؛ دارای مرتبۀ اجتماعی میانه.
-
متوسط
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ وَ سِّ) [ ع . ] (اِفا.) میانه ، میانه رو، میانگین .
-
متوسط
لغتنامه دهخدا
متوسط. [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) میانه . (واژه های نو فرهنگستان ایران ). در میان واقع شده و میانه . نه خوب و نه بد. و میانه گیرنده از چیزی که نه جید باشد ونه ردی . (ناظم الاطباء). چیزی میانه گیرنده نه جید ونه ردی . (آنندراج ). وسط. نه اعلی نه ادنی...
-
متوسط
دیکشنری عربی به فارسی
ميانه , متوسط , وسطي , واقع دروسط , حد وسط , ميانه روي , اعتدال , منابع درامد , عايدي , پست فطرت , بدجنس , اب زيرکاه , قصد داشتن , مقصود داشتن , هدف داشتن , معني ومفهوم خاصي داشتن , معني دادن , ميانگين
-
متوسط
دیکشنری عربی به فارسی
مياني , وسطي , مابين , ميانه , متوسط , ميانگين , حد فاصل , اهل کشور ماد , حد وسط , ميانحال , وسط
-
متوسط
دیکشنری فارسی به عربی
متوسط , معدل , معرض , وسط , وضع طبيعي
-
واژههای مشابه
-
medium shot
نمای متوسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نمایی که حد میانی نمای دور و نمای نزدیک است
-
هتل متوسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← مهمانخانۀ متوسط
-
medium aircraft
هواگَرد متوسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواگَردی با وزن بیشینۀ برخاست بین 7000 تا 136000 کیلوگرم
-
mid-range hotel
مهمانخانۀ متوسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مهمانخانهای نه خیلی گران و مجلّل، نه خیلی ارزان و ساده متـ . هتل متوسط
-
فرس متوسط
لغتنامه دهخدا
فرس متوسط. [ ف ُ س ِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (اِخ ) زبان پهلوی است .(یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فارسی میانه شود.