کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوحش
/mote(a)vahheš/
معنی
۱. کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد؛ ترسیده.
۲. جای ویران و متروک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ترسان، ترسیده، سراسیمه، مرعوب، هراسان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوحش
واژگان مترادف و متضاد
ترسان، ترسیده، سراسیمه، مرعوب، هراسان
-
متوحش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوحّش] mote(a)vahheš ۱. کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد؛ ترسیده.۲. جای ویران و متروک.
-
متوحش
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ حِّ) [ ع . ] (اِفا.) ترسیده ، وحشت کرده .
-
متوحش
لغتنامه دهخدا
متوحش . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) خانه و جای ویران و بی اهل . (آنندراج ). ویران و خراب و متروک و بی اهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود. || ترسیده . (ناظم الاطباء). وحشت زده و مرعوب . بد دل شده : لشکر ایشان از استماع این سخن...
-
واژههای مشابه
-
متوحش شدن
واژگان مترادف و متضاد
وحشت کردن، هراسیدن، ترسیدن، بیمناکشدن، هراسان شدن
-
متوحش کردن
واژگان مترادف و متضاد
هراساندن، ترساندن، هراسان کردن، بهوحشت انداختن، وحشتزده کردن
-
متوحش گونه
لغتنامه دهخدا
متوحش گونه . [ م ُت َ وَح ْ ح ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق ) نگران . ترسان : بازگشتن بغاتکین متوحش گونه از بلخ و پس از آن بازآمدن ما از غزو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 536).
-
متوحش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سديم
-
جستوجو در متن
-
frighten
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، بوحشت انداختن، متوحش کردن
-
متوحشة
لغتنامه دهخدا
متوحشة. [ م ُ ت َ وَح ْح ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث متوحش . و رجوع به متوحش شود.
-
دهشتزده
واژگان مترادف و متضاد
خایف، متوحش، وحشتزده، هراسان ≠ ایمن
-
ترسان
واژگان مترادف و متضاد
بزدل، خایف، متوحش، مرعوب، هراسان
-
frightens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسناک، ترساندن، بوحشت انداختن، متوحش کردن