کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوج
/motavvaj/
معنی
تاج بر سر نهاده؛ تاجدار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motavvaj تاج بر سر نهاده؛ تاجدار.
-
متوج
لغتنامه دهخدا
متوج . [ م َ ] (ع ص ) (از «م ت ج ») دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چاه دور تکی که به اعانت چرخ آب از آن می کشند. (ناظم الاطباء).
-
متوج
لغتنامه دهخدا
متوج . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) تاج نهاده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افسر پوشیده و تاجدار و با افسر. (ناظم الاطباء). تاجدار. با تاج . مکلل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که بدو بنگرد چه گوید گویدماه متوج شده است ...
-
متوج
لغتنامه دهخدا
متوج . [ م ُ ت َوْ وِ ] (ع ص ) افسر پوشاننده . (آنندراج ). کسی که تاج مینهد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ابن متوج
لغتنامه دهخدا
ابن متوج . [ اِن ُ م ُ ت َوْ وَ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن سعیدبن متوج بحرانی . فقیه شیعی ، استاد ابن فهد و شاگرد شهید. وفات او در اوائل قرن دهم هجری است .کتاب وسیله در فقه ودو کتاب در تفسیر و رساله ٔ ناسخ و منسوخ و کتاب النهایه از اوست . و اشعاری نیز ب...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن متوج البحرانی .رجوع به احمدبن عبداﷲبن سعید ... و ابن متوج شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعید. رجوع به ابن متوج شود.
-
مقرطق
لغتنامه دهخدا
مقرطق . [ م ُ ق َ طَ ] (ع ص ) قرطق پوشانیده . کرته پوشانیده . پیراهن پوشانیده : هر که بدو بنگرد چه گوید گویدماه متوج شده ست و سرو مقرطق . منجیک .مانند به باغ بلبلان از گل خوبان متوج و مقرطق را. قطران .و رجوع به قرطق و قرطقة و کرته شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عماربن متوج بن حریز (644 - 725 هَ . ق .). قاضی زبدانی و کرک نوح بود. و فرزندش مفتی جمال الدین معروف است . (دررالکامنة ج 2 ص 38).
-
خاتم المجتهدین
لغتنامه دهخدا
خاتم المجتهدین . [ ت َمُل ْ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) ابن المتوج احمدبن عبداﷲ. از علمای امامیه ٔ قرن نهم هجری است و بسال 841 هَ . ق . درگذشت . رجوع به ابن متوج و ریحانة الادب ج 1 شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بحرانی . نسب او چنین است : فخرالدین احمدبن عبداﷲبن سعیدبن المتوج مشهور به ابن المتوج البحرانی . مؤلف روضات گوید: وی فاضلی معظم معروف بعلم و فضل و تقوی و در اسانید اصحاب ما موصوف است و از جمله ٔ القاب او که در بعض اجازات قریب ...
-
مکلل
لغتنامه دهخدا
مکلل . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) اکلیل پوشیده . تاج و اکلیل بر سر نهاده . (ناظم الاطباء). تاج برسر نهاده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بااکلیل . متوج . اکلیل نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تاج سر قبیله و آل پدر توباش کز تو سرش به تاج بزرگی مکلل اس...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یسار ملقب به نسائی . متوفی 130 هَ . ق . شاعر است . اصل او از اسرای ایرانی است و بشعوبیت و شدت تعصب به ایرانیت شهرت دارد. وی در شعر خویش به ایرانیت افتخار میکرد وایرانیان را بر عرب رجحان میداد. وی از موالی بنی تیم بن مرة (ت...