کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متهم گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متهم گونه
لغتنامه دهخدا
متهم گونه . [ م ُت ْ ت َ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) متهم وار. چون متهم : کفشگری را به گذرآموی بگرفتند متهم گونه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537).
-
واژههای مشابه
-
متهم کردن
واژگان مترادف و متضاد
اتهامبستن، اتهام داشتن، گناهکار دانستن، تهمت زدن
-
متهم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اتهم , انسب اليه , تحدي , جرم , ضريبة
-
بگناه متهم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جرم
-
سرزنش یا متهم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اترک
-
جستوجو در متن
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) در ایران باستان در محاکمه های مبهم و مشکل دو طرف دعویی را مورد آزمایش (ور) قرار می دادند و آن دو گونه بوده است : 1 - ور گرم (گذشتن از آتش ). ور سرد (خوردن سوگند) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده است که به متهم می خورانیدند.
-
شکوه
لغتنامه دهخدا
شکوه . [ ش ِ ] (اِمص ، اِ) ترس . بیم . هراس . خوف . (ناظم الاطباء). ترس و بیم . (غیاث ) (از برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). ترسی ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل : از شکوه رفیع بزم تو شدگونه ٔ آبی و ترنج اصفر. مسعودسعد.مرا به عشق تو می مت...
-
مطالبت
لغتنامه دهخدا
مطالبت . [ م ُ ل َ / ل ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) طلب کردن و خواستن و خواهان شدن . خواستن حقی . مطالبة. مطالبه : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان چنان الفی تازه گشته بودو به مطالبت و مواظبت بر کسب هنر آن میل افتاده که از مباشرت اشغا...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد بصری . شیخ طوسی در یک جا او را از اصحاب هادی (علی بن محمد النقی (ع )) شمرده گوید: غالی بود، و در جای دیگر از اصحاب عسکری (حسن بن علی (ع )) نوشته گوید: مکنی به ابویعقوب بود. و علامه در خلاصه اسحاق بن محمد را غالی و ازاصح...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
سکا
لغتنامه دهخدا
سکا. [ س َ ] (اِخ ) نام قومی مختلط که عنصر آریایی در آن غالب بود. این قوم درزمان هخامنشیان و پیش از آن در پیرامون ایران میزیسته اند. قوم سکا در ازمنه ٔ تاریخی از درون آسیای وسطی یعنی از ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران و از این نواحی با فاصله ها...
-
آلوده
لغتنامه دهخدا
آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لوث ، دَرَن ، وسخ ، نجاست ، شوخ ، پلیدی گرفته . ملوّث . مدَرّن . متنجس : ...َر آلوده بیاری ّ و نهی در...َس من بوسه ای چند بتزویر دهی بر نس من . رودکی (از اوبهی در تحفةالاحباب ).پیری ّ و درازی ّ و خشک شنجی گوئی به گُه ...
-
مقر
لغتنامه دهخدا
مقر. [ م ُ ق ِرر ] (ع ص ) اقرارکننده . (غیاث ) (آنندراج ). اعتراف کننده و اذعان کننده و کسی که اقرار می کند و اعتراف می نماید و راست می گوید و اعتراف به گناه خود می کند و آنکه قبول می کند راستی گفتار دیگری را نسبت به خود پس از آنکه انکار کرده بود. (ن...