کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متهم
/mottaham/
معنی
کسی که به او تهمت زده شده؛ کسی که کار بدی به او نسبت داده شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
در مظاناتهام، در معرض اتهام، دارای اتهام
دیکشنری
defendant, suspect
-
جستوجوی دقیق
-
متهم
واژگان مترادف و متضاد
در مظاناتهام، در معرض اتهام، دارای اتهام
-
متهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mottaham کسی که به او تهمت زده شده؛ کسی که کار بدی به او نسبت داده شده.
-
متهم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَّ هَ) [ ع . ] (اِمف .) بدنام و تهمت زده شده .
-
متهم
لغتنامه دهخدا
متهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) از مردم تهامه ، مقابل منجد، از اهل نجد. امتهمون انتم ام منجدون . (معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 154).
-
متهم
لغتنامه دهخدا
متهم . [ م ُت ْ ت َ هَِ ] (ع ص ) (از«وهَ م ») تهمت نهنده کسی را. تهمت زننده : از آن پاکتر نیست کس در جهان که هست او سوی متهم متهم . ناصرخسرو.|| تهمت پذیرنده . (آنندراج ). تهمت نهاده و تهمت پذیرفته . || شک دارنده و مشکوک . (ناظم الاطباء).
-
متهم
لغتنامه دهخدا
متهم . [م ُ هَِ ] (ع ص ) آن که ناگوار شمارد آب و هوای شهری را. (آنندراج ). کسی که هوا را ناسالم می یابد. || کسی که میرود در ولایت گرمسیر. || پندارنده و گمان کننده و تخمین زننده . || شک و شبهه دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || آنکه دروغ م...
-
متهم
لغتنامه دهخدا
متهم . [م ُت ْ ت َ هََ ] (ع ص ) (از «وهَ م ») بدنام شده و تهمت زده شده . (ناظم الاطباء). بدنام . (آنندراج ). تهمت آلود. تهمت آلوده . مظنون . ظنین .بریم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مورد تهمت قرار گرفته باشد. به بدی شناخته شده : نیست به بد ره...
-
متهم
دیکشنری عربی به فارسی
مدافع , مدعي عليه
-
متهم
دیکشنری عربی به فارسی
متهم
-
متهم
دیکشنری فارسی به عربی
متهم
-
واژههای مشابه
-
متهم کردن
واژگان مترادف و متضاد
اتهامبستن، اتهام داشتن، گناهکار دانستن، تهمت زدن
-
متهم گونه
لغتنامه دهخدا
متهم گونه . [ م ُت ْ ت َ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) متهم وار. چون متهم : کفشگری را به گذرآموی بگرفتند متهم گونه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537).
-
متهم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اتهم , انسب اليه , تحدي , جرم , ضريبة
-
بگناه متهم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جرم