کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متن و حاشیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متن و حاشیه
فرهنگ گنجواژه
اصل و فرع.
-
واژههای مشابه
-
plaintext/ plain text 3
متن ساده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] ← متن آشکار
-
cotext
هممتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← بافت زبانی
-
متن الفرس
لغتنامه دهخدا
متن الفرس . [ م َ نُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) رجوع به فرس اعظم شود.
-
علي متن
دیکشنری عربی به فارسی
روي , توي , از روي , روي يا داخل (کشتي يا هواپيما)
-
cryptogram 2
متن رمز، رمزنگاشت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] ← متن رمزیشده
-
ciphertext/ cipher text
متن رمزیشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] متنی که اطلاعات یا محتوای آن با استفاده از رمز دگرگون شده است متـ . متن رمز، رمزنگاشت cryptogram
-
cipher text auto-key, CTAK
خودکلید متن رمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] منطق رمزنگاشتی که در آن از متن رمزشدۀ قبلی برای تولید یک دنبالۀ کلید اجرایی استفاده میکنند
-
ciphertext-only attack
حملۀ فقط با متن رمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] حملهای که در آن تحلیلگر رمز به متن رمزیشدۀ شماری از پیامهایی دسترسی دارد که همگی با یک خوارزمی/ الگوریتم رمزگذاری (encryption) شدهاند
-
adaptive chosen ciphertext attack
حمله با متن رمز منتخب وفقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نوعی حمله با متن رمز منتخب که در آن مهاجم قادر است ورودی به تابع رمزبندی را براساس متنهای رمز منتخب پیشین انتخاب کند
-
علا مت چاپ سفید در متن کاغذ سفید
دیکشنری فارسی به عربی
علامة مائية
-
جستوجو در متن
-
منه
لغتنامه دهخدا
منه . [ م ِ هَُ ] (ع حرف جر + ضمیر) در عربی به معنی ازاو. (برهان ) (آنندراج ): و منه ؛ و از اوست . او راست .(یادداشت مرحوم دهخدا). حاشیة منه ؛ حاشیه ای که خود مؤلف متن کرده است . من المؤلف . (یادداشت ایضاً).
-
محشی
لغتنامه دهخدا
محشی . [ م ُ ح َش ْ شی ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحشیه . کسی که می آراید کنار جامه را با ریشه و یا حاشیه و یا یراق و طراز گلابتون . (ناظم الاطباء). || حاشیه نویسنده بر کتابی . آنکه برای توضیح متن بر کتابی حاشیه نویسد. حاشیه نویس : ابوطالب محشی سیوطی . (ی...