کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متنخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متنخل
لغتنامه دهخدا
متنخل . [ م ُ ت َ ن َخ ْ خ ِ ] (اِخ ) مالک بن عویمربن عثمان هذلی . ملقب به ابواثیله ، شاعری است از نوابغ هذیل . صاحب اغانی قصیده ای را باو نسبت داده است که در رثاء پسرش اثیله گفته است . (از اعلام زرکلی ج 3ص 829). رجوع به البیان و التبیین ، ج 1 ص 30 ش...
-
متنخل
لغتنامه دهخدا
متنخل . [ م ُ ت َ ن َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) آن که بهترین را برگزیند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که برمیگزیند بهترین چیزی را.(ناظم الاطباء). || بیزنده و غربال کننده .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به تنخل شود.
-
جستوجو در متن
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (ع ص ) ضرب هبیر؛ ضربی که گوشت را قطع کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هبر. هابر: ضربة هبیر؛ قطعکننده گوشت . (لسان العرب ). متنخل گوید : کلون الملح ، ضربته هبیریتر العظم ، سقاط سراطی .(از لسان العرب ).