کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متنحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متنحی
لغتنامه دهخدا
متنحی . [ م ُ ت َ ن َح ْ حا ] (ع اِ) محل برگشت . || جای سود و منفعت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
متنحی
لغتنامه دهخدا
متنحی . [ م ُ ت َ ن َح ْ حی ] (ع ص ) نعت است از تَنَحّی . (منتهی الارب ). زائل شونده و دور شونده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هر چیز زایل شده و دور شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تنحی شود.
-
جستوجو در متن
-
مستمیز
لغتنامه دهخدا
مستمیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمازة. متنحی و به یکسو شونده . (از اقرب الموارد). رجوع به استمازة شود.
-
زایل
لغتنامه دهخدا
زایل . [ ی ِ ] (ع ص ) زائل . رونده و دگرگون شونده . (اقرب الموارد).الا کل شی ٔ ماخلااﷲ باطل و کل نعیم لامحالة زائل . لبید.حال ز بی فعل اگر بفعل بگرددآن ازلی حال بود محدث و زایل . ناصرخسرو.چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را بفانی و دایم را بزایل فر...