کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متمول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متمول
/mote(a)mavvel/
معنی
کسی که دارای تمول و ثروت باشد؛ دارندۀ مال؛ مالدار؛ ثروتمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر ≠ فقیر
برابر فارسی
توانگر، دارا
دیکشنری
rich, wealthy
-
جستوجوی دقیق
-
متمول
واژگان مترادف و متضاد
اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر ≠ فقیر
-
متمول
فرهنگ واژههای سره
توانگر، دارا
-
متمول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَموّل] mote(a)mavvel کسی که دارای تمول و ثروت باشد؛ دارندۀ مال؛ مالدار؛ ثروتمند.
-
متمول
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) توانگر، ثروتمند.
-
متمول
لغتنامه دهخدا
متمول . [ م ُ ت َ م َوْ وِ ] (ع ص ) بسیارمال . (آنندراج ) (ربنجنی ). مالدار و بسیارمال و توانگر. (ناظم الاطباء). چیزدار. دارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 77).
-
واژههای همآوا
-
مطمول
لغتنامه دهخدا
مطمول . [ م َ ] (ع ص ) نان فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نان پهن شده با مطملة. (از اقرب الموارد). و رجوع به مطملة شود. || تیر آلوده به خون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آلوده شده به خون و قطران و جز آن . (ناظم الاطباء)...
-
جستوجو در متن
-
کار و بار درست
لهجه و گویش تهرانی
متمول
-
ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] se(a)rvatmand دارا؛ متمول؛ مالدار؛ توانگر.
-
دولتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] do[w]latmand ثروتمند؛ مالدار؛ متمول؛ توانگر.
-
لولهنگ
لغتنامه دهخدا
لولهنگ . [ لو ل َ هَِ ] (اِ) لولنگ . آفتابه ٔ گلی . لولهین . ابریق .- لولهنگ کسی آب گرفتن ؛ کنایه است از متمول بودن : لولهنگش آب برمیدارد؛ متمول است .
-
خرپول
واژگان مترادف و متضاد
توانگر، ثروتمند، بسیار ثروتمند، صاحب مکنت، پولدار، متمول ≠ آسوپاس، بیپول
-
دارنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خداوند، صاحب، مالک ۲. ثروتمند، غنی، مالدار، متمول ≠ ندار
-
متمکن کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دولتمند کردن، متمول کردن ۲. مستقر کردن، جا دادن ۳. توانا ساختن، مقتدر ساختن