کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متمدن شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متمدن شدن
مترادف و متضاد
۱. بافرهنگ شدن، فرهیخته شدن
۲. پیشرفتهشدن
۳. مبادی آداب شدن
۴. شهرنشین شدن
دیکشنری
civilize
-
جستوجوی دقیق
-
متمدن شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بافرهنگ شدن، فرهیخته شدن ۲. پیشرفتهشدن ۳. مبادی آداب شدن ۴. شهرنشین شدن
-
متمدن شدن
دیکشنری فارسی به عربی
حضر
-
واژههای مشابه
-
متمدن کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرهیخته کردن، با فرهنگ کردن ۲. تربیت کردن، مبادی آداب کردن ۳. شهرنشین کردن
-
نیمه متمدن
لغتنامه دهخدا
نیمه متمدن . [ م َ / م ِ م ُ ت َ م َدْ دِ ] (ص مرکب ) کسی که در مرحله ٔ بین وحشی و متمدن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین ). چادرنشین . صحرانشین . که ییلاق و قشلاق کند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
غیر متمدن
دیکشنری فارسی به عربی
وقح
-
متمدن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حضر
-
جستوجو در متن
-
civilizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متمدن، متمدن کردن، متمدن شدن
-
civilizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متمدن، متمدن کردن، متمدن شدن
-
حضر
دیکشنری عربی به فارسی
متمدن کردن , متمدن شدن
-
جزیة
لغتنامه دهخدا
جزیة. [ ج ِزْ ی َ ] (معرب ، اِ) خراج زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || آنچه از ذمی گیرند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). این لفظ مأخوذ از گَزیت و گِزْیَت فارسی است . (ناظم الاطباء). آنچه ب...
-
عربستان
لغتنامه دهخدا
عربستان . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) عربستان شبه جزیره ای است که از طرف جنوب به خلیج عدن و تنگه ٔ باب المندب و اقیانوس هند و دریای عمان و از مغرب به دریای سرخ (قلزم ) و ترعه ٔ سوئز و از مشرق به دریای عمان و خلیج فارس و عراق عرب و از شمال غربی به طرف جنوب ...
-
مردم
لغتنامه دهخدا
مردم . [ م َ دُ ] (اِ)آدمی . انس . انسان . آدمیزاده . شخص . بشر : دریا دو چشم وبر دل آتش همی فزایدمردم میان دریا و آتش چگونه پاید. رودکی .خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شاد و گه بود ناشاد. رودکی .مردمان از خرد سخن گویندتوهوازی حدیث ...
-
حامورابی
لغتنامه دهخدا
حامورابی . (اِخ )ششمین پادشاه از اولین سلسله ٔ پانزده نفری سلاطین بابل و مؤسس و بانی حقیقی وواقعی مملکت بابل . قانون حامورابی قدیم ترین قوانینی است که تا امروز بدست است . سلطنت وی در حدود 2003-1961 ق .م . وی بیست سال ضدّ ریم سن پادشاه عیلام و لارسا ...