کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متمدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متمدد
معنی
(مُ تَ مَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کشیده شونده . 2 - قابل ارتجاع .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متمدد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کشیده شونده . 2 - قابل ارتجاع .
-
متمدد
لغتنامه دهخدا
متمدد. [ م ُ ت َ م َدْ دِ ] (ع ص ) کشیده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمدد شود.
-
جستوجو در متن
-
هزت
لغتنامه دهخدا
هزت . [ هَِزْ زَ ] (ع اِ) هزة و شادمانی و خورسندی و خوشدلی : سلطان را دگرباره هزت غزو و نشاط مجاهدت متمدد گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به هزة شود.
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...