کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متل
/matal/
معنی
۱. داستان کوتاه عامیانه و موزون.
۲. [مجاز] سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. داستان، افسانه
۲. مثلسایر
۳. سخن غیرجدی
۴. قصه عامیانه
۵. حرف مفت، مزخرف، لیچار، سخن بیربط
۶. لطیفه
دیکشنری
hostelry, inn, lodge, motel
-
جستوجوی دقیق
-
متل
واژگان مترادف و متضاد
۱. داستان، افسانه ۲. مثلسایر ۳. سخن غیرجدی ۴. قصه عامیانه ۵. حرف مفت، مزخرف، لیچار، سخن بیربط ۶. لطیفه
-
متل
واژگان مترادف و متضاد
مهمانخانه ییلاقی، مهمانخانه بینراهی، اقامتگاه ییلاقی، اقامتگاهکنار دریا
-
متل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) matal ۱. داستان کوتاه عامیانه و موزون.۲. [مجاز] سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته میشود.
-
متل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: motel] motel مهمانخانۀ بزرگ در خارج شهر و در محلهایی که مردم برای تفرج میروند.
-
متل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ) [ انگ . ] (اِ.) مهمان خانة کنار دریا، بین راه و اقامتگاه ییلاقی ، راه سرا (فره ).
-
متل
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) (اِ.) (عا.) 1 - افسانه ، داستان کوتاه . 2 - مَثَل . 3 - سخنی که از روی شوخی گفته شود.
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م َ ت َ ] (اِ) قصه های کوچک خوش آینده و حکایتهای خرافی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داستانهای غیرواقعی که بیشتر قهرمان های آن جانوران ، دیوان و پریان هستند و برای سرگرمی و خوش آیند کودکان گفته و یا نوشته شود : لیک پیش اهل حل و عقد عصر ما کن...
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م َ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جنبانیدن و حرکت دادن . (ناظم الاطباء).
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ِ ت َل ل ] (ع اِ) (از «ت ل ل ») اسم آلت از تل . (منتهی الارب ). || (ص )نیزه ٔ راست و سخت . یقال : رمح متل . (منتهی الارب ). رمح متل ؛ نیزه ٔ راست و استوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیزه ٔ قوی . (مهذب الاسماء). || هر چیز که بدان کسی...
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مهمانخانه ای نزدیک به شاهراه که اختصاصاً برای پذیرایی کسانی که با اتومبیل مسافرت می کنند تدارک شده باشد. (از لاروس ).
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ُ ت ِل ل ] (ع ص ) کسی که می بندد و یا میکشد از دست . || آن که سبب میشود چکیدن را و میچکاند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
متل
دیکشنری فارسی به عربی
فندق
-
واژههای مشابه
-
مَتَل
لهجه و گویش بختیاری
matal متل، قصه، افسانه.
-
متل گو
لغتنامه دهخدا
متل گو. [ م َ ت َ ] (نف مرکب ) چربک گو. مستهزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نوح اندر بادیه کشتی بساخت صد متل گو از پی تسخر بتاخت در بیابانی که چاه آب نیست می کند کشتی چه نادان ابلهی است .مولوی (مثنوی چ خاور ص 181).