کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متقلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متقلب
/mote(a)qalleb/
معنی
۱. کسی که در کاری دغلی و نادرستی میکند؛ دغلکار.
۲. [قدیمی] دگرگونشونده؛ برگردنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدجنس، جلب، خائن، دغلکار، دغل، دغلباز، نادرست ≠ درستکار
دیکشنری
bilker, cheater, crooked, deceitful, dirty, dishonest, scheming, sharper, unfaithful
-
جستوجوی دقیق
-
متقلب
واژگان مترادف و متضاد
بدجنس، جلب، خائن، دغلکار، دغل، دغلباز، نادرست ≠ درستکار
-
متقلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَقلّب] mote(a)qalleb ۱. کسی که در کاری دغلی و نادرستی میکند؛ دغلکار.۲. [قدیمی] دگرگونشونده؛ برگردنده.
-
متقلب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دگرگون کنندة هرچیزی . 2 - مردم نادرست و دغل .
-
متقلب
لغتنامه دهخدا
متقلب . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). بازگشته . (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده : اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده : متق...
-
متقلب
دیکشنری عربی به فارسی
شطرنجي , پيچازي , داراي تحولا ت , پرشکاف , اندکي متلا طم , متغيرودستخوش تغيير وتبديل , متلون , دمدمي , بي ثبات , بي وفا
-
متقلب
دیکشنری فارسی به عربی
سمک القرش , غشاش , نصاب ، اِحتيالي
-
واژههای مشابه
-
ادم متقلب
دیکشنری فارسی به عربی
طائرة ورقية
-
ادم متقلب وفریبنده
دیکشنری فارسی به عربی
احتيال
-
واژههای همآوا
-
متغلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروز، فیروز، چیره، غالب، فاتح، ناصر ≠ مقهور ۲. متجاوز، تجاوزگر
-
متغلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motaqalleb آنکه به زور چیزی را در اختیار خود درآورد؛ متجاوز.
-
متغلب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ غَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) چیره شونده .
-
متغلب
لغتنامه دهخدا
متغلب . [ م ُ ت َ غ َل ْ ل ِ ](ع ص ) به چیرگی تمام دست یابنده بر چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مستولی و زبردست و قادر. (ناظم الاطباء) : فرق میان پادشاهان مؤید و موفق و میان خارجی متغلب آن است که پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار...