کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متفقح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متفقح
لغتنامه دهخدا
متفقح . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آماده ٔ بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || گل گشاده و شکفته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گل شکفته . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
متفقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. فقیه، فقهدان، عالمفقه ۲. دانشمند، عالم، دانا
-
متفقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَفقّة] [قدیمی] motafaqqeh عالِم به علم فقه؛ فقیه؛ دانشمند.
-
متفقه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ فَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که خود را فقیه معرفی کند. 2 - فقیه ، دانشمند؛ ج . متفقهین .
-
متفقه
لغتنامه دهخدا
متفقه . [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِه ْ ] (ع ص ) فقیه .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). عالم به علم فقه . فقیه و دانای شرع الهی . (ناظم الاطباء). دانشمند در مسائل شرعی . ج ، مُتَفَقِّهَة و مُتَفَقِّهین : از بی ادبی باشد و از پست مقامی سجع متنبی گفتن پیش متفق...