کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متفق
/mottafeq/
معنی
۱. با هم یکیشده؛ هماهنگ.
۲. کسی که با دیگری همراه و متحد باشد؛ همعهد.
۳. [قدیمی] کسی که قصد کاری را دارد؛ قصدکننده: ◻︎ یکی متفق بود بر منکری / گذر کرد بر وی نکو محضری (سعدی۱: ۱۹۲).
۴. [قدیمی] سازگار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. موتلف، متحد، موافق، همراه، همرای، هممصلحت، یکدل، یکرای، همعقیده
۲. مصمم
دیکشنری
allied, ally, friend, united
-
جستوجوی دقیق
-
متفق
واژگان مترادف و متضاد
۱. موتلف، متحد، موافق، همراه، همرای، هممصلحت، یکدل، یکرای، همعقیده ۲. مصمم
-
متفق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mottafeq ۱. با هم یکیشده؛ هماهنگ.۲. کسی که با دیگری همراه و متحد باشد؛ همعهد.۳. [قدیمی] کسی که قصد کاری را دارد؛ قصدکننده: ◻︎ یکی متفق بود بر منکری / گذر کرد بر وی نکو محضری (سعدی۱: ۱۹۲).۴. [قدیمی] سازگار.
-
متفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَّ فِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) با هم یکی شده ، یک دل و یک جهت ، متحد شده . 2 - (ص .) سازگار، همراه . 3 - مصمم ، قصد کننده . ؛ ~القول هم صدا، هم کلام . ؛~الرأی همدستان ، هم رأی .
-
متفق
لغتنامه دهخدا
متفق . [ م ُت ْ ت َ ف ِ ] (ع ص ) (از «وف ق ») همدیگر سازواری نماینده . (آنندراج ). باهم سازواری نموده . سازوار و سازواری کننده . (ناظم الاطباء). ج ، متفقین : با بردباری طبع او متفق با نیکنامی جود او مقترن . فرخی . || هم رای . هم عقیده : به فضل تو گوی...
-
واژههای مشابه
-
متفق القول
فرهنگ واژههای سره
همزبان، یکزبان
-
متفق الرای
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] mottafeqorra'y همرٲی؛ همداستان.
-
متفق القول
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی: متّفقالقَول] mottafeqolgo[w]l همسخن؛ همقول؛ یکزبان.
-
متفق الکلمه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی: متّفقالکلمَة] [قدیمی] mottafeqolkalame = متفقالقول
-
متفق بودن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به , وافق
-
متفق ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
تآخ
-
متفق القول
دیکشنری فارسی به عربی
جماعي
-
متفق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اتحد
-
مشترک و متفق
فرهنگ گنجواژه
یک صدا.