کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متعهد
/mote(a)'ahhed/
معنی
۱. دارای عهدوپیمان برای انجام وظیفه.
۲. کسی که امری را عهدهدار شود؛ دارای تعهد.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
پایبند
دیکشنری
bound, engagé, guarantee, sponsor, surety, warrantor
-
جستوجوی دقیق
-
متعهد
فرهنگ واژههای سره
پایبند
-
متعهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعهّد] mote(a)'ahhed ۱. دارای عهدوپیمان برای انجام وظیفه.۲. کسی که امری را عهدهدار شود؛ دارای تعهد.
-
متعهد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ هِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ضامن ، برعهده گیرنده . 2 - دارای حس مسئولیت در برابر ادای وظیفه .
-
متعهد
لغتنامه دهخدا
متعهد. [ م ُ ت َ ع َهَْهَِ ] (ع ص ) تیمار دارنده . (ناظم الاطباء). || پیوسته مشغول به یک کار و مواظب در کار. (ناظم الاطباء). || هم عهد و عهد گیرنده و ضامن . ج ، متعهدین . (ناظم الاطباء). آن که عهد و پیمان بندد و اجرای کاری رابعهده گیرد تا انجام دهد :...
-
متعهد
دیکشنری فارسی به عربی
تعهد , ضامن
-
متعهد
واژهنامه آزاد
[مُ تَِ عَ هْ هِ د] (عر. ص.)1.دارای تعهد که وفاداری به پیمان باشد 2.سوگند خورده برای وفادار ماندن به عهد
-
واژههای مشابه
-
responsible tourism
گردشگری متعهد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شکلی از گردشگری همساز که در آن آدابورسوم محلی رعایت میشود و به محیط زیست آسیب نمیرسد
-
متعهد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم , تعهد , وعد
-
متعهد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشغل
-
متعهد کرد
دیکشنری فارسی به عربی
متحد
-
متعهد شد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ علي عُهْدَتِهِ
-
متعهد و ملتزم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ملزم
-
ضامن و متعهد
دیکشنری فارسی به عربی
مودع لديه
-
دولتهاى غیر متعهد
دیکشنری فارسی به عربی
الدول غيرالمنحازة