کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعلقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متعلقات
معنی
(مُ تَ عَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) جِ متعلقه . 1 - وابسته ها. 2 - ضمایم .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. توابع، ضمایم، لواحق
۲. وابستگان، وابستهها
دیکشنری
accessories, appurtenances, belongings, stuff
-
جستوجوی دقیق
-
متعلقات
واژگان مترادف و متضاد
۱. توابع، ضمایم، لواحق ۲. وابستگان، وابستهها
-
متعلقات
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) جِ متعلقه . 1 - وابسته ها. 2 - ضمایم .
-
متعلقات
لغتنامه دهخدا
متعلقات . [ م ُ ت َع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء). || فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). کسان . خاصه ٔ مردم ...
-
جستوجو در متن
-
belonging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعلق به، متعلقات، دارایی، متعلقات واموال، متعلق، وابسته ها
-
worldly belongings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعلقات دنیوی
-
belongings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعلقات، مضافات
-
جان و مال
فرهنگ گنجواژه
کل دارائی، متعلقات.
-
یار و دیار
فرهنگ گنجواژه
موطن و متعلقات.
-
ضمایم
واژگان مترادف و متضاد
پیوستها، متعلقات، ملحقات
-
ابوعطا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) 'abu'atā از متعلقات یا آوازهای دستگاه شور.
-
appurtenant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معشوق، متعلقات، وابسته
-
conventionalities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعلقات، مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
-
astronomical instrument
ابزار نجومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] هر نوع تلسکوپ و آشکارساز و متعلقاتِ آنها که برای رصد به کار میرود
-
purtenance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمیز کردن، اندرون، دل و جگر، دل و روده، متعلقات