کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعرض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متعرض
/mote(a)'arrez/
معنی
۱. کسی که به دیگری اعتراض میکند؛ اعتراضکننده.
۲. یادآوریکننده؛ متذکر.
۳. کسی که موجب آزار دیگری است؛ مزاحم.
۴. [قدیمی] کسی که بخواهد جایی را اشغال کند؛ حملهکننده.
۵. [قدیمی] خواهان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعتراضگر
۲. پاپی، مزاحم
۳. متذکر، یادآور
۴. متجاوز، متعدی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعرض
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعتراضگر ۲. پاپی، مزاحم ۳. متذکر، یادآور ۴. متجاوز، متعدی
-
متعرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَعرّض] mote(a)'arrez ۱. کسی که به دیگری اعتراض میکند؛ اعتراضکننده.۲. یادآوریکننده؛ متذکر.۳. کسی که موجب آزار دیگری است؛ مزاحم.۴. [قدیمی] کسی که بخواهد جایی را اشغال کند؛ حملهکننده.۵. [قدیمی] خواهان.
-
متعرض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - اقدام کننده به کاری . 2 - اعتراض کننده .
-
متعرض
لغتنامه دهخدا
متعرض . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) اقامت نماینده به جائی . (آنندراج ). متمکن و ساکن و مقیم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرض شود. || پیش آینده و سائل . (آنندراج ) (غیاث ). پیش آینده و درپی شونده . (ناظم الاطباء) (ا...
-
واژههای مشابه
-
متعرض شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاطرنشان ساختن، متذکر شدن، یادآوری کردن ۲. اعتراض کردن ۳. انتقاد کردن، به نقدکشیدن ۴. مزاحم شدن، پاپی شدن، ایجاد دردسر کردن
-
واژههای همآوا
-
متعرز
لغتنامه دهخدا
متعرز. [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) سخت و دشوار گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آزرده و مشوش و حیران . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعرز شود.
-
جستوجو در متن
-
متذکر
واژگان مترادف و متضاد
خاطرنشان، متعرض، یادآور
-
پاپی
واژگان مترادف و متضاد
۱. متعرض ۲. پافشاری، اصرار
-
تجاوزگر
واژگان مترادف و متضاد
متجاوز، متعدی، متعرض، حدشکن، تجاوزکار
-
تعارض
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) متعرض یکدیگر شدن ، ناسازگاری کردن .
-
تعرض کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعتراض کردن، متعرض شدن ۲. پرخاش کردن، عتاب کردن ۳. تجاوز کردن، دستاندازی کردن
-
تعارض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'āroz ۱. اختلاف داشتن.۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.