کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متصوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متصوق
لغتنامه دهخدا
متصوق . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) آلوده گردنده . یقال تصوق بعذرته ، آلوده گردیده به پلیدی خود. (آنندراج ). آلوده شده به پلیدی و سرگین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصوق و تصوک و ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای همآوا
-
متسوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَسوّق] [قدیمی] mota(e)savveq بازاری؛ بازرگان؛ سوداگر.
-
متسوق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ سَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) بازاریاب ، بازار گرم کن .
-
متسوق
لغتنامه دهخدا
متسوق . [ م ُ ت َس َوْ وِ ] (ع ص ) خرید و فروخت کننده و بازار جوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرنده و فروشنده و سوداگر و بازرگان و آمد و شد کننده در بازار و مرد بازاری . (ناظم الاطباء). || بازارگرم کن . هنگامه طلب . (یادداشت ...