کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متصور
/mote(a)savvar/
معنی
تصورشده؛ گمانشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انگاشته، پنداشته، قابلتصور، ممکن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متصور
واژگان مترادف و متضاد
انگاشته، پنداشته، قابلتصور، ممکن
-
متصور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَصوّر] mote(a)savvar تصورشده؛ گمانشده.
-
متصور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَصوّر] mote(a)savver کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم میکند.
-
متصور
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) تصور کننده ، خیال کننده .
-
متصور
لغتنامه دهخدا
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) تصور شده و گمان شده . و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع . (ناظم الاطباء) : و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی ).- متصور شدن ؛ تصور شدن . در ذهن خطور ک...
-
متصور
لغتنامه دهخدا
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده . (آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده .|| نزدیک شونده به افتادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقر...
-
واژههای همآوا
-
متثور
لغتنامه دهخدا
متثور. [ م ُ ت َ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته وبرخاسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برانگیخته و به هیجان آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثور شود.
-
متسور
لغتنامه دهخدا
متسور. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) یاره بردست .(آنندراج ). پوشنده ٔ دست برنجن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسور شود.
-
جستوجو در متن
-
پنداشته
واژگان مترادف و متضاد
انگاشته، متصور، مفروض، موهوم
-
مجسم ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجسم بخشیدن، متصور کردن ۲. جسمیت دادن
-
visualize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصور کنید، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن
-
visualised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجسم شده، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن
-
visualized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجسم شده، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن