کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متصرف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متصرف شدن
مترادف و متضاد
۱. بهچنگ آوردن، به دستآوردن، بهتصرفخود درآوردن
۲. متملک شدن، تصاحب کردن
۳. در اختیار خود درآوردن، در اختیار گرفتن
۴. آرمیدن، همبستر شدن، جماع کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متصرف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهچنگ آوردن، به دستآوردن، بهتصرفخود درآوردن ۲. متملک شدن، تصاحب کردن ۳. در اختیار خود درآوردن، در اختیار گرفتن ۴. آرمیدن، همبستر شدن، جماع کردن
-
متصرف شدن
دیکشنری فارسی به عربی
امتلک
-
واژههای مشابه
-
متصرف بودن
دیکشنری فارسی به عربی
امتلک , مستاجر
-
جستوجو در متن
-
possess
دیکشنری انگلیسی به فارسی
داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن
-
امتلک
دیکشنری عربی به فارسی
دارا بودن , داشتن , متصرف بودن , در تصرف داشتن , دارا شدن , متصرف شدن
-
possesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارایی دارد، داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن
-
possessing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارایی، داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن
-
تصرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهچنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن ۲. اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن
-
اشغال کردن
لغتنامه دهخدا
اشغال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متصرف شدن . شهر یا خانه ای را تصرف کردن .
-
هپرو کردن
لغتنامه دهخدا
هپرو کردن . [ هََ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به غصب و دزدی چیزی را متصرف شدن . خوردن مال کسی . (یادداشت مؤلف ). به یغما بردن . غارت کردن .
-
مالیخود کردن
واژهنامه آزاد
همان مال خود کردن است. متصرف شدن، صاحب شدن، اغلب در ورزش کشتی کاربرد دارد وقتی پا یا مچ حریف را می گیری و حرکت حریف را محدود می کنی آن عضو را مالیخود کرده ای. این اصطلاح در مجادلات منطقی و بحث های جدلی نیز کاربرد دارد وقتی نقطۀ قوت و یا دلیل و اصطلاح...
-
زیرپا کردن
لغتنامه دهخدا
زیرپا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنفع خود مالهای دیگری را پنهان کردن یا متصرف شدن . دزدیدن (از ترکه ٔ مرده یا کالای خانه ای و غیره ). بحیله دزدیدن مالی . به مهارت برگرفتن برای خود چنانکه آثار جرم پیدا نباشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
-
کر نشستن
لغتنامه دهخدا
کر نشستن . [ ک ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، انکار کردن مال کسی که نزد او به امانت یا دین بوده است . مالی را به وام گرفتن و اظهار افلاس یا انکار کردن . مالی را به غصب متصرف شدن و انکار کردن . پس از وام بسیار کردن گفتن که ورشکست هستم و هی...