کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متسق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متسق
/mottaseq/
معنی
۱. دارای نظموترتیب.
۲. (اسم) (ادبی) = متدارک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متسق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mottaseq ۱. دارای نظموترتیب.۲. (اسم) (ادبی) = متدارک
-
متسق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَّ س ) [ ع . ] (اِفا.) دارای نظم و ترتیب .
-
متسق
لغتنامه دهخدا
متسق . [ م ُت ْ ت َ س ِ ] (ع ص ) (از «وس ق ») منتظم و مرتب و دارای نظم و ترتیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : مدتها حال بر این جمله منتظم و متسق بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 277). و رجوع به اتساق شود.- بح...
-
جستوجو در متن
-
متدانی
لغتنامه دهخدا
متدانی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر نزدیک .(آنندراج ). نزدیک و پهلوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). || کم و ضعیف شونده . (فرهنگ فارسی معین ).- بحر متدانی ؛ بحر متدارک . بحر متسق . رجوع به متدارک شود.
-
منضد
لغتنامه دهخدا
منضد. [ م ُ ن َض ْ ض َ ] (ع ص ) نعت است از تنضید و یقال : متاع منضد. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). متاع منضد؛ رخت برهم نهاده . (ناظم الاطباء). بر همدیگر چیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) : بدان که این اموال منضد که به صورت عسجد و زبرجدمی نماید هیمه ٔ ...
-
تفویف
لغتنامه دهخدا
تفویف . [ ت َ ] (ع مص ) برد با خطهای سپید بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). برد با خطها و نقطه های سفید بافتن . (زوزنی ). نگارین کردن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): برد مفوف ؛ رقیق و قیل فیه خطوط بیض علی الطول و فی حدیث کعب : ترفع للع...
-
مرتب
لغتنامه دهخدا
مرتب . [ م ُ رَت ْ ت َ ] (ع ص ) در جای خود قرار داده شده . در مرتبه ٔ خود قرار گرفته . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ترتیب داده شده . (آنندراج ). راست و درست کرده شده و درجه به درجه در مرتبه و مقام هر کدام آورده شده . (غیاث اللغات ). متسق . منتظم...
-
متدارک
لغتنامه دهخدا
متدارک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) چیزی رسنده به چیزی . (آنندراج ). مقرون و پیوسته و ملازم و غیر منقطع. (ناظم الاطباء). || دریابنده چیزی را که از دست رفته باشد. (غیاث ) (ناظم الاطباء). درک کننده و دریابنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || به دست آ...
-
یمن
لغتنامه دهخدا
یمن . [ ی ُ ] (ع اِمص ) نیک بختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجستگی . (دهار). میمنت . ج ،میامن . (ناظم الاطباء). مبارکی . (آنندراج ). نیک فالی . خوش اغوری . شگون . فرخی . فرخندگی . خوش شگونی . فال نیک . مقابل شُؤْم ، فال بد. (یادداشت مؤلف ) : ...
-
متفق
لغتنامه دهخدا
متفق . [ م ُت ْ ت َ ف ِ ] (ع ص ) (از «وف ق ») همدیگر سازواری نماینده . (آنندراج ). باهم سازواری نموده . سازوار و سازواری کننده . (ناظم الاطباء). ج ، متفقین : با بردباری طبع او متفق با نیکنامی جود او مقترن . فرخی . || هم رای . هم عقیده : به فضل تو گوی...
-
حبشه
لغتنامه دهخدا
حبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مملکت حبشستان . حبش . مملکت سیاهان . کشور سیاهان . حبشستان . آبی سینی . اتیوپی . کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب المندب و از کشورهای باستانی بشمار است .مرزهای کنونی : از طرف باختر محدود است به سودان و از...