کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متربص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متربص
/mote(a)rabbes/
معنی
۱. کسی که چشمداشت و انتظار دارد؛ منتظر.
۲. کسی که غله و سایر کالاها را برای گران شدن در انبار نگه میدارد؛ محتکر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متربص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَربص] [قدیمی] mote(a)rabbes ۱. کسی که چشمداشت و انتظار دارد؛ منتظر.۲. کسی که غله و سایر کالاها را برای گران شدن در انبار نگه میدارد؛ محتکر.
-
متربص
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) منتظر، متوقع ، چشم دارنده .
-
متربص
لغتنامه دهخدا
متربص . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده . (آنندراج ). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر. || بند کننده ٔغله به انتظار گرانی . (ناظم الاطباء). محتکر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تربص شود.
-
واژههای مشابه
-
مُّتَرَبِّصٌ
فرهنگ واژگان قرآن
منتظر
-
واژههای همآوا
-
متربث
لغتنامه دهخدا
متربث . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). کاهل و درنگ کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تربث شود.
-
مُّتَرَبِّصٌ
فرهنگ واژگان قرآن
منتظر
-
جستوجو در متن
-
متربصة
لغتنامه دهخدا
متربصة. [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ص َ ] (اِخ ) نام جماعتی از شیعه که منتظر (متربص ) خروج مهدی بودند و در این انتظاردر هر عصری یک نفر را به ولایت امر بر می گزیدند و اورا مهدی می پنداشتند و همین که او می مرد دیگری را به این سمت برمی داشتند. (خاندان نوبختی اق...
-
محتکر
لغتنامه دهخدا
محتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتکار. غله نگاهدارنده تا به گرانی فروشد. (از منتهی الارب ). حَکر. انبارکننده . انباردار. غله فروش که به نیت گرانی غله را نگاهدارد. (غیاث ). آنکه غله را بنهد تا گران شود آنگاه بفروشد. متربص . بندار. (یادداشت...
-
تربص
لغتنامه دهخدا
تربص . [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). چشم داشتن و انتظار چیزی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انتظار. (اقرب الموارد) (المنجد) : للذین یؤ...
-
ذوالخلصة
لغتنامه دهخدا
ذوالخلصة. [ ذُل ْ خ َ ل َ ص َ ] (اِخ ) نام بتخانه ٔ بنودوس و بنوخثعم و بجیلة و نزدیکان آن قبائل را به تبالة. و خلصة نام بتی از ایشان است . و این بت را آنگاه که رسول اکرم جریربن عبداﷲ البجلی را بدان صوب مبعوث فرمود، بسوخت . و بعضی گفته اند آن بت ازعمر...