کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مترب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مترب
معنی
گردوخاکي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ ؟ رَ ] (اِ) تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب . منجک [ کذا ] (بنقل لغت فرس ایضاً ص 31).و رجوع به غامی در همین لغت نامه شود.
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م َ رَ ] (ع مص ) محتاج گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خاک آلوده شدن . || زیان کار شدن . || دوسیدن به خاک . (از ناظم الاطباء).
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ع ص ) آلوده شده به خاک و گرد. (از منتهی الارب )هر چیز که فاسد شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) بسیارمال و کم مال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُترِب شود.
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کم مال و بسیارمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مترب
دیکشنری عربی به فارسی
گردوخاکي
-
واژههای همآوا
-
مطرب
واژگان مترادف و متضاد
خنیاگر، رامشگر، ساززن، مغنی، سرودخوان، شکافهزن، مغنی، موسیقیدان، نوازنده، نواساز، نواگر
-
مطرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آوازخوان ، نوازنده . 2 - رقاص . 3 - کسی که در کار طرب باشد.
-
مطرب
لغتنامه دهخدا
مطرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) مطربة. راه تنگ و متفرق یا راه کوچک که به شارع عام پیوسته است . ج ، مطارب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مطرب
لغتنامه دهخدا
مطرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سرودگوینده . (آنندراج ). خنیاگر. (زمخشری ) (صحاح الفرس ). سرودگوی . (دهار). آن که سرود گوید و کسی را به طرب می آورد. اهل طرب و مغنی و آوازخوان و ساززن و رقاص . (ناظم الاطباء). آنکه دیگری را به خوش صدایی و غنا به طرب آورد. (از...
-
مطرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] motreb ۱. به طربآورنده.۲. نوازنده.۳. خواننده.۴. رقاص.
-
مُطرِب
لهجه و گویش بختیاری
motreb مطرب، گروه نوازندگان تشمال.
-
جستوجو در متن
-
گردوخاکی
دیکشنری فارسی به عربی
مترب