کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متراکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متراکب
/mote(a)rākeb/
معنی
قافیهای که در آن سه حرف متحرک با هم جمع شود، مانندِ «شکند» و «فکند».
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متراکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَراکب] (ادبی) [قدیمی] mote(a)rākeb قافیهای که در آن سه حرف متحرک با هم جمع شود، مانندِ «شکند» و «فکند».
-
متراکب
لغتنامه دهخدا
متراکب . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) برهم نشسته . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به تراکب شود. || توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر. || استوار و محکم و قوی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تراکب شود. || (اصطلاح علم عروض ) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحر...
-
جستوجو در متن
-
علکس
لغتنامه دهخدا
علکس . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع ص ) انبوه و بهم پیچیده : شَعر علکس ؛ کثیر متراکب . (اقرب الموارد).
-
علنکس
لغتنامه دهخدا
علنکس . [ ع َ ل َک َ ] (ع ص ) بسیار و انبوه : شَعر علنکس ؛ کثیر متراکب . (از اقرب الموارد). عِلّکس . و رجوع به علکس شود.
-
غذائم
لغتنامه دهخدا
غذائم . [غ َ ءِ ] (ع اِ) هرچیز تو بر تو و برهم نشسته . (منتهی الارب ). کل متراکب بعضه علی بعض . (اقرب الموارد).
-
متکاثف
لغتنامه دهخدا
متکاثف . [ م ُ ت َ ث ِ] (ع ص ) غلیظ و سطبرشده . ضد متخلخل . (از غیاث ) (از آنندراج ). سطبرشده و بر هم نشسته . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متراکب . غلیظ. درهم . انبوه . ملتف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ستبر وکثیف و منجمد. (نا...
-
متواتر
لغتنامه دهخدا
متواتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پیاپی آینده یا از پس یکدیگر آینده به مهلت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیوسته . پی در پی . پیاپی . در پی یکدیگر آینده . متتابع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون او نه هست و نه بود ون...
-
قافیه
لغتنامه دهخدا
قافیه . [ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) مشتق از قفو. (آنندراج ). پس گردن . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). || ازپی رونده . (آنندراج ): اتیته علی قافیته ؛ ای علی اثره . || پس آوند . سرواده . (ناظم الاطباء). در اصطلاح عبارت است از مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مشا...