کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متخیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متخیله
/motaxayyele/
معنی
قوهای در ذهن که تخیل را ایجاد کند؛ قوۀ تخیل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متخیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متخیّلَة] (فلسفه) motaxayyele قوهای در ذهن که تخیل را ایجاد کند؛ قوۀ تخیل.
-
متخیله
لغتنامه دهخدا
متخیله . [ م ُ ت َ خ َی ْ ی ِل َ / ل ِ ] (ع ص ) قوتی است در دماغ که ترکیب بعضی صور به بعضی معنی می کند و گاهی چیزهای دیده و نادیده راست یا دروغ را نقش می نماید. (آنندراج ) (غیاث ). مأخوذ از تازی ، قوه ای که ترکیب می کند بعضی صور را به بعضی دیگر و چی...
-
واژههای مشابه
-
متخیلة
لغتنامه دهخدا
متخیلة. [ م ُ ت َ خ َی ْ ی َ ل َ ] (ع ص ) خیال کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). || (اِ) محل خیال که دماغ باشد. (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به تخیل شود.
-
متخیلة
لغتنامه دهخدا
متخیلة. [ م ُ ت َ خ َی ْ ی ِ ل َ ] (ع ص ) مُتَخایِلَة. ارض متخیلة و متخایلة؛ زمینی که گیاه و سبزی در آن برآمده گسترده شده باشد و گلهای آن شکفته باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به متخایل و متخایلة شود.
-
جستوجو در متن
-
ضغیفة
لغتنامه دهخدا
ضغیفة. [ض َ ف َ ] (ع اِ) نضارت و تازگی تره . یقال : ضغیفة من بقل ؛ اذا کانت الروضة ناضرة متخیلة. (منتهی الارب ).
-
بندور
لغتنامه دهخدا
بندور. [ ب َ ] (اِ) نفس منطبعه را گویند که آن قوت متخیله ٔ افلاک است و جمع آن بندوران باشد. (برهان ) (آنندراج ). ازلغت دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 236 شود.
-
وهمی
لغتنامه دهخدا
وهمی . [ وَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وهم . (اقرب الموارد). خیالی . || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوه ٔ متخیله از پیش خود آن را درست کرده باشد و مانند محسوسات باشد. خلاصه اینکه اخت...
-
خیالی
لغتنامه دهخدا
خیالی . [ خ َ / خیا ] (ص نسبی ) وهمی . تصوری . || ناپایدار. (ناظم الاطباء). || آنکه اسیر خیالات واهی خویش است . آنکه در عقب خیالهای باطل خود است . || در نزد ارباب بیان و بلاغت عبارت است از صورتی است که در خیال مرتسم میشود و از طریق حواس حاصل میشود و ...
-
متصرفه
لغتنامه دهخدا
متصرفه . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] (ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. (ناظم الاطباء).- قوه ٔ متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار ب...
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشدقوت تقلید عام . مولوی .ج ، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل . (...
-
ملائکه
لغتنامه دهخدا
ملائکه . [ م َ ءِ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، فرشتگان . (ناظم الاطباء).فرشتگان . جمع ملک است . در اصل ملائک بود تاء به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده اند چنانکه ملاحده جمع ملحد و صیاقله جمع صیقل . (غیاث ) (آنندراج ). ملائکة : چنانکه ابلیس را ...
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َ واس س ] (ع اِ) ج ِحاسة. مشاعر. سترسا. (از ناظم الاطباء). جمع حاسة که بتشدید سین مهمله است و آن قوتی است که حس میکند و اقسام آن ده اند: پنج ظاهری و پنج باطنی ، آنکه ظاهری اند اول آنها قوت باصره که از آن ادراک الوان و اشکال کرده میشود. دوم...
-
حس مشترک
لغتنامه دهخدا
حس مشترک . [ ح ِس ْ س ِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قوه ای است که جمیع صور محسوسه ٔ مرتسمه و منقوشه در حواس خمسه ٔ ظاهره را می پذیرد. یعنی آنچه که حس لامسه و شامه وسامعه و باصره و ذائقه در آن حس منقش میشود. پس آن بمنزله ٔ حوضی است و حواس خمس...