کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متخلص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متخلص
/mote(a)xalles/
معنی
کسی که لقب یا صفتی که معرف وی در شاعری باشد برای خود انتخاب کرده باشد؛ دارای تخلص.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متخلص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَخلّص] (ادبی) mote(a)xalles کسی که لقب یا صفتی که معرف وی در شاعری باشد برای خود انتخاب کرده باشد؛ دارای تخلص.
-
متخلص
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ خَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که اسم یا لقبی در شاعری برای خود انتخاب کرده باشد، دارای تخلص .
-
متخلص
لغتنامه دهخدا
متخلص . [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رهایی یافته . (آنندراج ). نجات یافته و رهائی یافته و آزاد کرده . (ناظم الاطباء). || صاحب تخلص . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).مأخوذ ازتازی . تخلص دارنده . (ناظم الاطباء). کسی که دارای نام شعری باشد: عمر بن ابراهیم...
-
واژههای همآوا
-
متخلس
لغتنامه دهخدا
متخلس . [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رباینده . (آنندراج ). رباینده و به زور گیرنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخلس شود.
-
جستوجو در متن
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) احمد، متخلص به نیّر. مؤلف طبقات ناصری .
-
قاضی فکاری
لغتنامه دهخدا
قاضی فکاری . [ ] (اِخ ) شاعر متخلص به فکاری . رجوع به فکاری شود.
-
قاسم بیک
لغتنامه دهخدا
قاسم بیک . [ س ِ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) متخلص به حالتی است . رجوع به حالتی شود.
-
ادهم
لغتنامه دهخدا
ادهم . [ اَ هََ ] (اِخ ) واعظ، متخلص به عزلتی . او راست : کتاب معیارالعلم والعمل .
-
علی پیام
لغتنامه دهخدا
علی پیام . [ ع َ ی ِ پ َ ] (اِخ ) اکبرآباد هندی ، ملقب به شرف الدین و متخلص به پیام . رجوع به علی هندی شود.
-
نصرا
لغتنامه دهخدا
نصرا. [ ن َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) (... میرزا) ابن نادرشاه افشار، متخلص به جدائی . رجوع به نصراﷲ میرزابن نادرشاه شود.
-
نصرا
لغتنامه دهخدا
نصرا. [ ن َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) (میرزا...) متخلص به بهار شیروانی از شاعران قرن سیزدهم است . رجوع به بهار شیروانی شود.
-
نصراﷲ تهرانی
لغتنامه دهخدا
نصراﷲ تهرانی . [ ن َ رُل ْ لا هَِ ت ِ ] (اِخ ) (میرزا...) متخلص به آبانی . رجوع به نصراﷲ آبانی شود.
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) ملا علی ، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 616 شود.