کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متحول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
معکوس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
متحول
-
انقلاب
واژهنامه آزاد
متحول شدن.
-
تبدیل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تحول , دور , سافر , متحول
-
دگرگون
واژگان مترادف و متضاد
دگردیس، دیگرگون، مبدل، متحول، متغیر، مستحیل، منقلب
-
تغییر دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دگرگون ساختن، متحول کردن، متفاوت ساختن ۲. عوض کردن
-
گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(ص فا.)1 - چرخنده ، دوار،متحرک . 2 - متغیر، متحول .
-
گردان
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوار، سیار، گردنده ۲. جاری، روان، سیال ۳. متحول، متغیر، منقلب ≠ ثابت
-
منقلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول ۲. واژگون، برگشته ۳. ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته
-
منقلب شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دگرگون شدن، متحول شدن، حالیبهحالی شدن ۲. واژگون شدن ۳. ناراحت گشتن، آشفته شدن، پریشان شدن، مضطرب شدن
-
منقلب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دگرگون کردن، متحول کردن، دگرگون ساختن، حالیبهحالی کردن ۲. واژگون کردن ۳. ناراحت کردن، آشفته کردن، پریشان کردن، مضطرب کردن
-
تطویر
واژهنامه آزاد
توسعه، دگرگون کردن، پیشرفته کردن، متحول کردن = پیشرفت, توسعه, بسط, ترقی, نمو, ظهور (عکس)
-
متغیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیثبات، نااستوار، ناپایدار، بیقرار ۲. خشمگین، غضبناک ۳. هار ۴. دگرگون، متحول، متلون ≠ ثابت ۵. کمیت غیرثابت ≠ مقدار ثابت
-
تحول
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش ۲. گرویدن، گشتن ۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
-
social feminism
فمینیسم اجتماعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] نوعی فمینیسم که معتقد است فمینیستها نهتنها باید مالکیت بر ابزار تولید را متحول سازند، بلکه در درک متکی بر تجربۀ اجتماعی نیز تغییر به وجود آورند، زیرا ستم بر زنان از کل نظام اقتصادی سرمایهداری ریشه میگیرد
-
ایض
لغتنامه دهخدا
ایض . [ اَ ] (ع مص ) (از «ای ض ») بازگشتن بسوی آن بعد از آنکه ترک کرده بود آنرا. (منتهی الارب ). آض الیه ایضاً. بازگشتن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || گشتن . (آنندراج ). متحول شدن از حال خود بحال دیگر و دگرگون گردیدن . (منتهی الارب ).