کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متحرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متحرم
/motaharrem/
معنی
۱. دارای حرمت؛ حرمتداشته.
۲. بیدین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متحرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motaharrem ۱. دارای حرمت؛ حرمتداشته.۲. بیدین.
-
متحرم
لغتنامه دهخدا
متحرم . [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) بازداشته شده و منع کرده شده . || غیرجایز و خلاف شرع و حرام . || محترم و حرمت داشته شده . || پناه گیرنده . || دزد. || خارجی و بیدین . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحرم شود.
-
جستوجو در متن
-
تحریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrim ۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.
-
مقبول
لغتنامه دهخدا
مقبول . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ مرقع. (از اقرب الموارد). || پذرفتارگردیده . (آنندراج ). پذیرفته شده . به اجابت رسیده . قبول شده .(از ناظم الاطباء). مورد قبول واقع شده : تویی مقبول و هم قابل ت...