کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متجرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متجرد
/motajarred/
معنی
۱. عریان؛ برهنه.
۲. [مجاز] خالی از تعلقات مادی و دنیوی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متجرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motajarred ۱. عریان؛ برهنه.۲. [مجاز] خالی از تعلقات مادی و دنیوی.
-
متجرد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برهنه گردنده . 2 - مجرد شونده .
-
متجرد
لغتنامه دهخدا
متجرد. [ م ُ ت َ ج َرْ رَ ] (ع مص ) برهنه شدن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) برهنگی و عریانی :امراءة بضةالمتجرد؛ زن تنک پوست آکنده گوشت وقت برهنگی . فلان حسن المتجرد؛ برهنگی فلان نیکو و خوش آیند است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به تجرد شود.
-
متجرد
لغتنامه دهخدا
متجرد. [ م ُ ت َ ج َرْ رِ ] (ع ص ) برهنه گردیده . (آنندراج ). برهنه و عریان . (ناظم الاطباء). || مجرد شونده . و رجوع به تجرد شود.