کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متجاوز شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متجاوز شدن
مترادف و متضاد
۱. تعدی کردن، تهاجم نمودن
۲. از حد گذشتن
۳. بیش شدن، بالا زدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متجاوز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعدی کردن، تهاجم نمودن ۲. از حد گذشتن ۳. بیش شدن، بالا زدن
-
واژههای مشابه
-
متجاوز بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تجاوز
-
معرفی متجاوز
دیکشنری فارسی به عربی
تسمية المعتدي
-
متجاوز از
دیکشنری فارسی به عربی
انتهي
-
حالت ادم متجاوز
دیکشنری فارسی به عربی
حالة الحرب
-
جستوجو در متن
-
exceeded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیش از حد، تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از
-
exceeds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراتر از، تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از
-
exceed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجاوز، تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از
-
سر برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. اعتراض کردن، معترض شدن ۳. بلند شدن، برخاستن، بیدار شدن ۴. تجاوز کردن، متجاوز شدن
-
سر افتادن
لغتنامه دهخدا
سر افتادن . [ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) از حد متجاوز بودن . (آنندراج ) (غیاث ). || کنایه از غالب و افزون آمدن . (آنندراج ) : چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود. محسن تأثیر.|| ملتفت شدن . متذکر شدن . تنبیه شدن .
-
درازدست
لغتنامه دهخدا
درازدست . [ دِ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دست دراز دارد. طویل الباع . طویل الید. طویل الیدین . (یادداشت مرحوم دهخدا). || حریص .طماع . (ناظم الاطباء) : اما بسیار طامع است و درازدست ، مال نه فراخور خویش می ستاند که صدهزارودویست هزار می ستاند. (آثار الوزراء عق...
-
اصلانخان
لغتنامه دهخدا
اصلانخان . [ اَ ] (اِخ ) (امیر...) امیر اصلانخان قرقلوی افشار. عمه زاده ٔنادرشاه افشار بود و در روزگاری که علیشاه یا عادلشاه پس از مرگ نادر در مشهد سلطنت میکرد امیر اصلانخان سردار کل آذربایجان بود و بدلاوری و تهور شهرت فراوان داشت و سی هزار لشکر جنگ ...
-
طاغی
لغتنامه دهخدا
طاغی . (ع ص ) از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد. (غیاث اللغات ). || نافرمان . (منتهی الارب ). ج ، طغات . (مهذب الاسماء). غیرمنقاد. عاصی . سرکش . مرید. متجاوز از حد و قدر. غالی در کفر. زیاده رو. || ستمکار. (منتهی ال...