کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متبهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متبهر
لغتنامه دهخدا
متبهر. [ م ُ ت َ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) پر. (آنندراج ). پر و آگنده . (ناظم الاطباء). || ابر روشن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود. || دم فروبسته از تعب و ماندگی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
واژههای همآوا
-
متبحر
واژگان مترادف و متضاد
۱. استاد، دانا، دانشمند، آگاه ۲. زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده ≠ ناشی
-
متبحر
فرهنگ واژههای سره
چیره دست، زبردست
-
متبحر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَبحّر] mote(a)bahher کسی که در علمی اطلاعات فراوان دارد.
-
متبحر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بَ حِّ) [ ع . ] (اِفا.) ماهر.
-
متبحر
لغتنامه دهخدا
متبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بسیارعلم . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فر...