کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متبصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متبصر
معنی
(مَ تَ بَ صِّ) [ ع . ] (اِفا.) بصیر و دانا، دقیق ؛ ج . متبصرین .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متبصر
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ بَ صِّ) [ ع . ] (اِفا.) بصیر و دانا، دقیق ؛ ج . متبصرین .
-
متبصر
لغتنامه دهخدا
متبصر. [ م ُ ت َ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) شناسا و نیک نگرنده وتأمل کننده . (آنندراج ). بصیر و دانا و دقیق . ج ، متبصرین . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که از روی آگاهی و بصیرت اندیشه می کند. و هوشمند و باتدبیر و با بصیرت . (ناظم الاطباء). || آن که طلب ماه نو ...
-
واژههای همآوا
-
متبسر
لغتنامه دهخدا
متبسر. [ م ُ ت َ ب َس ْ س ِ ] (ع ص ) روز خنک . (آنندراج ). || پای خفته . (آنندراج ). پای افسرده وخوابیده . (ناظم الاطباء). || گاوی که ریشه های گیاه خشک چرد. (آنندراج ). گاوی که ریشه های خشک گیاه را می چرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبسر شود.
-
جستوجو در متن
-
نبریس
لغتنامه دهخدا
نبریس . [ ن َ ] (ع ص ) حاذق متبصر. (از معجم متن اللغة) (المنجد). زیرک شناسا به چیزی .