کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متاجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متاجر
/matājer/
معنی
تجارتخانهها.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متاجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مَتجَرَة] [قدیمی] matājer تجارتخانهها.
-
متاجر
لغتنامه دهخدا
متاجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَتجِرَة. (اقرب الموارد). ج ِ متجر و متجرة، محلهای تجارت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متجرة شود. || تجارتها. (فرهنگ فارسی معین ). || امتعه و اموال و اجناس و مال التجارة. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقهی ) ج ِمتجر، از ...
-
واژههای همآوا
-
متعجر
لغتنامه دهخدا
متعجر. [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) شکم که نوردگیرد از فربهی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از فربهی شکم وی نورد گرفته و چین دار شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجر شود.
-
جستوجو در متن
-
متجرة
لغتنامه دهخدا
متجرة. [ م َ ج َ رَ ] (ع ص ، اِ) (از «ت ج ر») سوداجای ، یقال ارض متجرة. (منتهی الارب ) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغة). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی . محل تجارت . تجارتخانه . ج ، مت...
-
بیع
لغتنامه دهخدا
بیع. [ ب َ ] (ع مص ) بیعة. مبیع.خریدن و فروختن (از اضداد). (از منتهی الارب ). پرداخت ثمن و دریافت مثمن یا بعکس (از اضدادست ). (از اقرب الموارد). خریدن و فروختن . (ترجمان القرآن ). خرید وفروخت . (مهذب الاسماء). بیع از لغات اضداد و بمعنی مبیع باشد و غا...
-
غنیمت
لغتنامه دهخدا
غنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو جنگ جست بمردی دل از جان شیرین بشست . فردوسی .غنیمت همه بهر لشکر نهادنیامدش از آکندن گنج ی...