کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متألم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سَّمُومِ
فرهنگ واژگان قرآن
حرارتي است که تا داخل سوراخهاي رگ بدن فرو ميرود ، و بدن از آن متالم ميگردد
-
دردمند
واژگان مترادف و متضاد
بستری، بیمار، درمانده، علیل، کسل، متالم، مریض، معلول، ناخوش، وجیع ≠ تندرست
-
دلگیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلمرده، غمین، متالم، محزون، مکدر، ملول، ناراحت ۲. تاریک، تیره، غمانگیز، غمبار، گرفته ≠ دلباز
-
متاثر
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول ۲. اثرپذیر ۳. تحتتاثیر
-
دردیاب
لغتنامه دهخدا
دردیاب . [ دَرْدْ ] (نف مرکب ) درد یابنده . آنچه درد کند: متألم ؛ چشم دردیاب . دردگین .
-
اندوهگین
واژگان مترادف و متضاد
آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصهدار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور ≠ مسرور
-
کباب شدن
لغتنامه دهخدا
کباب شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بریان شدن گوشت بر آتش . || سوختن . متأثر شدن . سخت متألم شدن از دردی : سرو سعادت ازتف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد.خاقانی .
-
گسسته روان
لغتنامه دهخدا
گسسته روان . [ گ ُ س َس ْت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) افسرده . متألم : یکایک سواران پس اندر دمان شکسته سلیح و گسسته روان .فردوسی .
-
گرفته دل
لغتنامه دهخدا
گرفته دل . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) غمگین . اندوهناک . متألم : اگر گرفته دلی از جهانیان صائب ز خویش خیمه برون زن جهان دیگر باش . صائب (از آنندراج ).رجوع به گرفتن دل شود.
-
غمگین
واژگان مترادف و متضاد
آزرده، افسرده، افسرده، اندوهگین، اندوهمند، اندوهناک، پژمان، تنگدل، حزین، دلتنگ، غمناک، غمین، گرفته، متاثر، متالم، محزون، مغموم، مکدر، ملول، مهموم، ناخرم، ناخوش، ناشاد ≠ شاد، مسرور
-
زنبا
لغتنامه دهخدا
زنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
سر بزانو نشستن
لغتنامه دهخدا
سر بزانو نشستن . [ س َ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن . (آنندراج ) (رشیدی ). مراقبه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 327). متأمل شدن . (آنندراج ). به اندیشه فرورفتن . || متألم و غمگین نشستن . (رشیدی ).
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از ش...
-
پیرزا
لغتنامه دهخدا
پیرزا. (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد. طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی ، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟ || کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت ...
-
سر بر زانو نشستن
لغتنامه دهخدا
سر بر زانو نشستن . [ س َ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از غمگین نشستن . (برهان ). کنایه از غمگین و متألم نشستن . (آنندراج ). || کنایه از کوز شدن یعنی پشت خم گردیدن . (برهان ) (آنندراج ).