کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبین
/mobin/
معنی
۱. آشکارکننده.
۲. [قدیمی] واضح؛ روشن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشکارکننده
۲. آشکار، روشن، هویدا، واضح
۳. روشنگر
برابر فارسی
بازگوکننده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبین
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکارکننده ۲. آشکار، روشن، هویدا، واضح ۳. روشنگر
-
مبین
واژگان مترادف و متضاد
بیانگر، بیانکننده، نشاندهنده، نشانگر
-
مبین
فرهنگ نامها
(تلفظ: mobin) (عربی) روشنگر ، آشکار کننده؛ (درقدیم) آشکار ، هویدا ، روشن ؛ (در قدیم) نورانی ، روشن .
-
مبین
فرهنگ واژههای سره
بازگوکننده
-
مبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobin ۱. آشکارکننده.۲. [قدیمی] واضح؛ روشن.
-
مبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobayyan ۱. بیانکردهشده.۲. آشکار؛ واضح.
-
مبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobayyen ۱. بیانکننده.۲. آشکارکننده.
-
مبین
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) واضح کننده ، آشکار کننده .
-
مبین
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) بیان کننده ، آشکار کننده .
-
مبین
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) آشکار کرده شده .
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُ ] (ع ص ) آشکاراکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پیدا کننده ٔ حق ها. (مهذب الاسماء). || آشکارا. (دهار). آشکار شده . (غیاث ) (آنندراج ). ظاهر و آشکار کرده شده . واضح و روشن وآشکار و هویدا. (از ناظم الاطباء). آشکارا. (مهذب الاس...
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُ ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) بیان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا و آشکار کرده شده . (ناظم الاطباء). هویدا. آشکار. روشن : گفتم تبرک مدح سلاطین مبین از آنک سحر مبین به شعر مبین درآورم . خاقانی .سلیمان وار مهر حسبی اﷲمرا بر خا...
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُ ب َی ْ ی ِ] (ع ص ) بیان کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) || پیدا و آشکار کننده . (ناظم الاطباء).
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُب ْ ی ِ ] (ع ص ) جداکننده . جداکننده ٔ سر از بدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).