کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبولة
لغتنامه دهخدا
مبولة. [ م َب ْ وَ ل َ ] (ع ص ) سبب کمیز. یقال شراب مبولة.(منتهی الارب ). هر چیز که سبب کمیز و بول گردد. یقال ، الشراب مبولة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مبولة
لغتنامه دهخدا
مبولة. [ م ِب ْ وَ ل َ ] (ع اِ) کمیزدان که در آن بول کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قاثاطیر. (بحر الجواهر). کمیزدان و بول دان و مبول و گلدان . (ناظم الاطباء). ظرف شاش . شاشدانی . گلدان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
مبوله
لغتنامه دهخدا
مبوله . [ م ِب ْ وَ ل َ ] (ع اِ) مبولة : و هر گاه که آماه اندر مؤخر دماغ باشد بیمار هر چه بگوید و بخواهد در حال فراموش کند چنانکه گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || میل...
-
جستوجو در متن
-
فرامشت کردن
لغتنامه دهخدا
فرامشت کردن . [ ف َ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراموش کردن . فرامش کردن : ایشان را از این فرزند نیکونامی بود، گر زشت نامی همه فرامشت کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند، چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است . ...
-
شاشدانی
لغتنامه دهخدا
شاشدانی . (اِ مرکب ) شاشدان . مبوله . کمیزدان . ظرف شب . رجوع به شاشدان شود. || محل کمیز انداختن و شاشیدن و پلیدی افکندن در کوی و برزن .
-
شاشدان
لغتنامه دهخدا
شاشدان . (اِ مرکب ) مثانه . (شعوری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). آبدان . (شعوری ). جایی که در آن پیشاب جمع شود. || ظرفی که در آن می شاشند. (آنندراج ). مبوله . کمیزدان . گلدان . ظرف شب . ظرفی که بیماران به شب و یا بروز و شب در آن شاشند. لگن اصیص .
-
قاثاطیر
لغتنامه دهخدا
قاثاطیر. (معرب ، اِ) لوله ای که از فلزی نرم کنند چون سرب و قلع و در قضیب فروبرند مداوای پاره ای بیماری ها را. میل اخراج بول . مِبْوَلَة. مسبار جراح . سُند. مأخوذ از یونانی کاثتر و معنی آن به یونانی شونده یا فروشونده است . رجوع به قانون ابوعلی سینا چ...
-
کمیزدان
لغتنامه دهخدا
کمیزدان . [ ک ُ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آبدان . مثانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمیزدان . (فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که در آن شاش کنند. (ناظم الاطباء). ظرف شب . شاشدان . ظرفی که شبانگاه در آن شاشند. گلدان (ظرفی که...