کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبطن
/mobattan/
معنی
جامۀ ظریفآستر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mobattan جامۀ ظریفآستر.
-
مبطن
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ طَّ) [ ع . ] (اِمف . ص .)میان باریک .
-
مبطن
لغتنامه دهخدا
مبطن . [ م ُ ب َطْ طَ ] (ع ص ) باریک شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مبطن . باریک میان . (از مهذب الاسماء). مرد باریک شکم از گرسنگی . (ناظم الاطباء). || دزی در ذیل قوامیس عرب ذیل «بطن » آرد: لباس مُبَطَّن ، لباس...
-
جستوجو در متن
-
مبطنة
لغتنامه دهخدا
مبطنة. [ م ُ ب َطْ طَ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مبطن . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). امراءة مبطنة. (مهذب الاسماء). زن باریک میان . ج ، مبطنات . (ناظم الاطباء). || اسب سپید پشت و شکم . (منتهی الارب ). و رجوع به مبطن شود. || (اِ) جامه ای با آستری ازپو...