کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبطل
/mobtel/
معنی
باطلکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باطلساز، باطلکننده
۲. نادرست، خطاکار، بدکرار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبطل
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطلساز، باطلکننده ۲. نادرست، خطاکار، بدکرار
-
مبطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobtel باطلکننده.
-
مبطل
فرهنگ فارسی معین
(مُ طِ) [ ع . ] (اِفا.) باطل کننده ، خراب - کننده .
-
مبطل
لغتنامه دهخدا
مبطل . [ م ُ طَ / م ُب َطْ طَ ] (ع ص ) باطل شده و ترک شده . || معدوم و ناپدید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مبطل
لغتنامه دهخدا
مبطل . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نقیض محق . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). باطل کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل کننده . خلاف محق . شکننده . تباه کننده . مقابل محق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الذین کفروا ان انتم الا مبطلون...
-
واژههای همآوا
-
مبتل
لغتنامه دهخدا
مبتل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) تر گردیده شده . || به شده از بیماری . || نیکو حال شده ٔ پس از لاغری و سختی . (ناظم الاطباء).
-
مبتل
لغتنامه دهخدا
مبتل . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) مبتلة. درخت که از بن آن نهالی برآمده جداگانه از آن مستغنی گردیده باشد. واحد و جمع در وی یکسان است . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). خرمابنی که در کنار آن جُنگ برآمده باشد و به حد بلوغ رسیده و مستغنی از آن خرمابن شده باشد. و واح...
-
مبتل
لغتنامه دهخدا
مبتل . [ م ُب َت ْ ت َ ] (ع ص ) شتر نیکوی متناسب الخلقه . (ناظم الاطباء). صفتی است که مردان بدان وصف نشوند. (منتهی الارب ). شتر فروهشته گوشت . و مرد را به صفت «مبتل » وصف نگویند لکن مبتلة [ م ُ ب َ ت ت َ ل َ ] در صفت زن آرند.(یادداشت به خط مرحوم دهخد...
-
جستوجو در متن
-
باطلکننده
واژگان مترادف و متضاد
باطلساز، مبطل
-
diriment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعاب، مبطل
-
مفطر
واژگان مترادف و متضاد
۱. افطارکننده ۲. روزهخورنده ۳. مبطل روزه
-
dissolvent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حلال، گدازنده، حل کننده، مبطل، محلل، برنده
-
یاوه پو
واژهنامه آزاد
بیهوده کار، کسی که دنبال کارهای ناصحیح و ناراست و بیهوده است. مبطل.